*** *** السلام علیک یا اباصالح المهدی (عج) *** ***



شمع من سوسو مزن حیدر خجالت می کشد
دست بر پهلو مزن حیدر خجالت می کشد

خواستی برخیزی از جا به علی خود بگو
هی به فضه رو مزن حیدر خجالت می کشد

جان من بر لب رسید از سرفه هایت جان من
خانه را جارو مزن حیدر خجالت می کشد

من خودم گیسوی زینب را مرتب می کنم
شانه بر گیسو مزن حیدر خجالت می کشد

در میان بسترت وقتی که می آیم بمان
اینچنین زانو مزن حیدر خجالت می کشد

این علی دیگر علی خیبر و خندق که نیست
بوسه بر بازو مزن حیدر خجالت می کشد




اشک از دیده ی خونبار بیفتد سخت است
هر کجا بستر بیمار بیفتد سخت است

اوج این واقعه را جان علی می داند
خانم خانه که از کار بیفتد سخت است

به خدا فرق ندارد که کجا، یک مادر .
کوچه یا در خم بازار بیفتد سخت است

مرد باشد، و زنش پشت در خانهء او
در دل آتش اغیار بیفتد سخت است

سینه اش شد سپر شیر خدا، امّا حیف
کار این سینه به مسمار بیفتد سخت است

صورت حور که از برگ گلی نازک تر
گذرش چون که به دیوار بیفتد سخت است .

آنکه مادر شده این واقعه را می فهمد
بعدِ شش ماه اگر بار بیفتد سخت است

خواست تا شانه کند موی سر زینب را .
شانه از دست گرفتار بیفتد سخت است!

دیدنِ نیمه در سوخته سخت است ولی
دیدنِ صحنه به تکرار بیفتد سخت است .

کوچه ها اوّل غم واقعهء کرببلاست
.
علم از دست علمدار بیفتد سخت است

 



 

از لاله زار توحید آتش زبانه می زد
گل گشته بود پرپر، بلبل ترانه می زد

در گلشن ولایت، یک نوشکفته گل بود
گر می گذاشت گلچین، آن گل جوانه می زد

من ایستاده بودم دیدم که مادرم را
دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه می زد

گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو
گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد

گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره
او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد

وقتی که باغ می سوخت، صیاد بی مروت
مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد

با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را
از ناله ای که مادر در آستانه می زد

این روزها که می دید موی مرا پریشان
با اشک دیده می شست با دست، شانه می زد

هنگام شرح این غم، از قلب زار (میثم)
مانند خانه ی ما آتش زبانه می زد




هرگه که یاد آرم، زین آستانه مادر!
گردد ز دیده چون سیل، اشکم روانه مادر!

یاد آرم از صداى: یا فِضَّه یُ خُذِینى!
تا مى کنم نظاره، بر درب خانه مادر!

باللَّه على ست مظلوم، از روى توست پیدا
کز غربتش به صورت، دارد نشانه مادر!

گویى ز درد و محنت، دستت نداشت قدرت
موى مرا نکردى، امروز شانه مادر!

لب بسته اى ز یا رب، جاى تو این دل شب
ریزد ز چشمْ زینب اشک شبانه مادر!

 




لاله زار وحی را دودی سیه پوشیده بود
شعله جای لاله از بیت خدا روئیده بود

مرتضی خاموش و زینب بانگ وا اما به لب
فاطمه افتاده و محسن به خون قلطیده بود

باغبان در باغ تنها بود و پیش چشم او
دست گلچین لاله ی او را به سیلی چیده بود

مثل بال صید، هم آزرده گشت و هم شکست
سینه و دستی که ختم الانبیا بوسیده بود

شیر حق غیر از سپر انداختن راهی نداشت
در عوض زهرا برای او سپر گردیده بود

از فشار درد تاب یا علی گفتم نداشت
بس که آن مظلومه پشت در به خود پیچیده بود

دوزخی ها! از چه سیلی بر رخ زهرا زدید؟
آخر آن بانوی جنت داغ بابا دیده بود

زخم سینه زخم پهلو زخم بازو بود و بس
کاش دیگر این همه زخم زبان نشنیده بود

تا شود میثم غلام آستان اهلبیت
خلعت خدمتگذاری از ازل پوشیده بود




هیزم رسید و آتشی از در بلند شد
ای وایِ من، که ناله ی مادر بلند شد

مامور شد به صبر علی، از سکوت او
سو استفاده کرد ستمگر بلند شد

با جمعی از ارازل و اوباش ریخت و
پایش برای کشتن مادر بلند شد

در را شکست او، کمر شیعه را شکست
طوری که وای وای پیمبر بلند شد

طوری زدند خاطرشان جمع جمع شد
طوری زدند ناله ی حیدر بلند شد

با این همه همین که علی بین کوچه رفت
دیوار را گرفت از آن در بلند شد

دستش رسید دامن مولا، ولی شکست
از بس غلاف تیغ مکرر بلند شد

زینب شنید گریه ی در، آه میخ را
زینب گریست داد برادر بلند شد

کنج خرابه هم چقدر یاد مادر است
وقتی دوباره گریه ی دختر بلند شد

این راه فاطمه است که سر بر ولی دهیم
اینگونه بود شیعه اگر سر بلند شد




سلام ما به رحمت و به وجود تو
سلام ما به چهره کبود تو

سلام ما به قلب داغدیده‏ات
سلام ما به قامت خمیده‏ات

سلام ما به طفل ناامید تو
سلام ما به محسن شهید تو

سلام ما به چهره خجسته‏ات
سلام ما به پهلوى شکسته‏ات

سلام ما به گریه‏هاى دخترت
سلام ما به ناله‏هاى شوهرت

سلام ما به نغمه حجاز تو
سلام ما به آخرین نماز تو

سلام ما به صحنه مدینه‏ات
سلام ما به خون زخم سینه‏ات

سلام ما به قلب پر ز داغ تو
سلام ما به قبر بى چراغ تو




ای تمامِ عرش بر روی زمین
ساربان ناقه ات، روح الامین

آفتابِ وسعتِ مُلک خدا
مطلع الانوارِ پیش از ابتدا

مصطفی را روح و ریحان و بهشت
بلکه پا تا سر محمّد را سرشت

صورت و آیینه ی «الله نور»
مادرِ انجیل و تورات و زبور

قرصِ خورشید جمال کبریا
شمعِ جمع انبیا و اولیا

شوهر و باب و دو فرزندان تو
طوق و تاج و لؤلؤ و مرجان تو

مادر کل ولایت کیست؟ - تو
رکن ارکان هدایت کیست؟- تو

فوقِ انسانی و انسان زیستی
هر که هستی،کس نداند کیستی

ای به قرآن، ذات حق، مدحت گرت!
ای قیام مصطفی در محضرت!

بر دو ثارالله اکبر، مادری
کوثری و کوثری و کوثری

ای وجودت هستِ رب العالمین!
بلکه دستِ دستِ رب العالمین!

ماه رویت پیش تر از ابتدا
آفتاب خانه ی شیر خدا

حجره ی تو قلب ختم المرسلین
رشته های چادرت «حبل المتین»

«هل اتی» در وصف بذل نان تو
عالم هستی پر از احسان تو

عرش، خرم با گل لبخند تو،
جای پای یازده فرزند تو

مدح تو،ای آن که کوثر مدح توست،
جز خدا، هر کس بگوید نادرست

روی تو مصباحِ مصباح الهداست
دست تواز دست حق مشکل گشاست

با دعای توست، لبیک خدا
هم کلام و همدمِ پیک خدا

آن که بر پیغمبران بودی امام
دست تو بوسید در حال قیام

هم نبی را جانِ جان در پیکری
هم امیرالمؤمنین را حیدری

مریم از قدر و شرف،حیران توست
یازده عیسی گل دامان توست

هر گلِ دامان تو یک مریم است
هر کلامت یک کتاب محکم است

خلقت آدم ز خاک درگهت
روح حوا از ولادت، همرهت

روح تو وجهِ خدای حیدر است
دست تو مشکل گشای حیدر است

خانه ی تو: کعبه بیت الحرام
دامنت: دانشسرای دو امام

آسمان در مکتبت زانو زده
صبر، پیش زینبت زانو زده

از زمانی که علی را دیده ای
لحظه لحظه دور او گردیده ای

گر چه دشمن در پی آزار توست
حامیِ حیدر شدن- این کار توست

کیست غیر از تو، که تنها پشت در
بر امیرالمؤمنین گردد سپر؟

یاس امید! علی پرپر شدی
بارها قربانی حیدر شدی

یک امام و این همه دشمن چرا؟
چند جانی، حمله بر یک زن چرا؟

چون بگویم که همه هستِ علی
رفته پیش دیده، از دستِ علی

تا غلافِ تیغ بر دستت نشست
بازوی پیغمبر اکرم شکست

ناله ات را تا ز پشت در شنید
پهلوی ختم رسُل آسیب دید

بضعه ی احمد! تو را سیلی زدند،
یا به ختم الانبیا سیلی زدند؟

فاش می گویم: از آن ضرب لگد،
مصطفی پیچید بر خود در لحد

شاهدِ این گفته، حی داور است،
قاتل تو، قاتل پیغمبر است

قاتلِ فرزند معصومت، درُست
قاتلِ یک سوم اولاد توست

بر در بیتت شرار افروختند
تا خیام کربلا را سوختند

فاطمه، ما را هدایت می کند
پیرو خط ولایت می کند

با درِ کاشانه خود سوخته
تا ولایت را به ما آموخته

مهر حیدر، مکتب اهرای ماست
خط زهرا، درس عاشورای ماست

وسعت عالم، دیار فاطمه است
سینه ی شیعه، مزار فاطمه است

فاطمه تا ،غمخوار علی است
با مزار مخفیَش، یار علی است

«میثما» درس خود از زهرا بگیر
تا دم جان، دامن مولا بگیر




کوچه ای تنگ ودلی سنگ وصدای ضرب دست
بعد از آن سیلی دگر چشمان زهرا وانشد

ازهمان شب که علی تابوت رابرشانه برد
زائر زهرا شدن جز نیمه ی شبها نشد

بعد زهرا مرتضی ماند و غم زخم زبان
هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد

زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها
مادرم افتاد پشت در و دیگر پانشد

سالها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت
هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغانشد

هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید
هیچ جایی بر سر پیراهنی دعوا نشد



آیینه ی رسول خدا روی فاطمه
جان وجود، بسته به یک موی فاطمه

با آنکه نیست از حرم مخفی اش نشان
شهر مدینه گم شده در کوی فاطمه

بوی بهشت اگر چه محمّد از او شنید
بالله قسم بهشت دهد بوی فاطمه

ختم رسل گرفت به پهلو دو دست خویش
از آن لگد که خورد به پهلوی فاطمه

طوبی دمید و سدره فتاد و شجر شکست
وقتی خمید قامت دلجوی فاطمه


چون باب وحی سوخت پر و بال جبرییل
نزدیک شد چو شعله به گیسوی فاطمه

انگار رفت طاقت دست خدا ز دست
زآن ضربتی که خورد به بازوی فاطمه

آیات نور و پرده ی ظلمت؟! خدای من!
دست پلید دیو کجا روی فاطمه

از یک طرف خجل شده از فاطمه، علی!
از یک طرف نگاه حسن، سوی فاطمه


«میثم» اگر چه فاطمه رازش نگفته ماند
محسن همیشه هست سخن گوی فاطمه



 

مدینه اَلا عاشقان را وطن

تو را خوانم و با تو گویم سخن

گُواهِ غمم اشک جاریِ من

کنم نوحه خوانی به سوز و مِحَن

حسن یا حسن یا حسن یا حسن.

 

غریبی و با جانِ ما آشنا

بقیعِ تو رضوان و فردوسِ ما

زنم پر سوی گنبد مصطفی

منم سائلِ درگهِ مجتبی

حسن یا حسن یا حسن یا حسن.

 

مدینه پس از سوگ طاها چه شد

جنایاتِ بی حدّ اعدا چه شد

طناب و دو دستان مولا چه شد

به پشت درِ خانه زهرا چه شد

سلامٌ عَلیٰ بَضعَةِ المصطفیٰ.

 

امان از دلِ زار و مضطر شده

امان از گلِ یاسِ پرپر شده

پر از داغ او قلب حیدر شده

که صدپاره اوراقِ کوثر شده

سلامٌ عَلیٰ بَضعَةِ المصطفیٰ.

 

شده جان زهرای اطهر فدا

به راه تَقَرّب به ذات خدا

غَمش ابتدای غم کربلا

که سرها رَوَد بر روی نیزه ها

سلامٌ عَلیٰ ساکنِ کربلا.

 

به نهی زِ منکَر حسین کشته شد

ز شمشیر و خنجر حسین کشته شد

به مقتل مُکرّر حسین کشته شد

که از بُغض حیدر حسین کشته شد

سلامٌ عَلیٰ ساکنِ کربلا.

 


هرچه داریم همه از کَرَمِ فاطمه است

دوجهان قطره ای از موجِ یَمِ فاطمه است


آن بهشتی که خدا وصف به قرآن کرده

گوشه ای از حَرمِ مُحترمِ فاطمه است


هرکسی عزَّتِ خود را زِ خدا می طلبد

راهِ آن خاک شدن بر قَدَمِ فاطمه است


هست جبریل دُعاگوی مُحِبُّ اَّهراء

تا زمانی که به زیرِ عَلَمِ فاطمه است


جُز خدا هیچ کسی بر حَرَمَش مَحرَم نیست

قبله ی کعبه به سمتِ حَرَمِ فاطمه است


نامِ حیدر که روی دربِ جَنان حَک شده است

نقش و طرّاحیِ آن با قَلَمِ فاطمه است


نُه فَلَک فیض زِ ایّامِ ظُهورش بُردند

نوحه ی عرش بر آن عُمرِ کَمِ فاطمه است


هرکسی که به حمایت زِ ولایت برخاست

می توان گُفت که او هم قَسَمِ فاطمه است


پَرچم فاطمیّه تا به قیامت بالاست

صاحبِ روضه ی او مُنتَقِمِ فاطمه است





کالای حب فاطمه را مشتری خداست

رزق گدای فاطمه از دیگران جداست


آری بهشت زیر قدم های مادر است

وقتی که پای فاطمه بر خاک کربلاست


زوّار خویش را همه خرج حسین کرد

تا کربلا شلوغ شود او حرم نخواست


مادر چگونه صاحب صحن و حرم شود

وقتی که روبروی حرم قبر مجتباست


عالم نشانی اش , خود او بی نشانی است

این اشتراک ویژه ی صدیقه با خداست


ما بیخیال غربت زهرا نمی شویم

"ما را به آب دیده شب و روز ماجراست"


دنیا خراب کرده مرا , همچنان ولی

حالم به عشق حضرت صدیقه روبه راست





اشکی بُود مرا که به دنیا نمی دهم

این است گوهری که به دریا نمی دهم


گر لحظه ای وصال حببم شود نصیب

آن لحظه را به عمر گوارا نمی دهم


عمری بود که گوشه نشیـن محبتم

این گـوشه را به وسعت دنیا نمی دهم


در سینه ام جمال علی نقش بسته است

این سینه را به سینه ی سینا نمی دهم


تا زنده ام ز درگه او پا نمی کشم

دامان او ز دست تمنّا نمی دهم


سرمایه ی محبت زهراست دین من

من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم


گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا

یک ذره از محبّت زهرا نمی دهم


امروز بزم ماتم زهرا بهشت ماست

این نقد را به نسیه ی فردا نمی دهم


در سایه ی رضایم و همسایه ی رضا

این سایه را به سایه ی طوبی نمی دهم





گر نگاهی به ما کند زهرا

درد ما را دوا کند زهرا


بر دل و جان ما صفا بخشد

گر نگاهی به ما کند زهرا


کم مخواه از عطای بسیارش

کانچه خواهی عطا کند زهرا


خانه ی وحی را ز رخسارش

رشک غار حرا کند زهرا


بضعه ی مصطفی بُوَد آری

جلوه چون مصطفی کند زهرا


نه عجب گر به شأن او گویند

خاک را کیمیا کند زهرا


این مقام کنیز او باشد

تا دگر خود چه ها کند زهرا


چهره پوشد ز مرد نابینا

تا بدین حد حیا کند زهرا


در طرفداری از خدا و رسول

به علی اقتدا کند زهرا


جان خود را و محسن خود را

در ره دین فدا کند زهرا


تا سه شب قوت خانه ی خود

بر مساکین عطا کند زهرا


روز م که از شفاعت خویش

دیگر به پا کند زهرا


همچو مرغی که دانه بر چیند

دوستان را جدا کند زهرا


چه شود گر ز رحمت بسیار

حاجت ما روا کند زهرا





نیمه شب بود و لبی خاموش داشت

باغبان تابوت گل بردوش داشت


گاه خوناب دل از دیده فشاند

گاه می رفت وگهی از پای ماند


گه شرر برعالم لاهوت زد

گاه سربر چوبه ی تابوت زد


زیر لب می کرد این سان زمزمه

ای تمام هستی من فاطمه


ای که نیلی شد زسیلی روی تو

شد دلم بشکسته چون پهلوی تو


کی گمانم بود درشامی خموش

چوبه ی تابوت توگیرم به دوش


با دلی از داغ زهرا چاک چاک

بُرد او را تا به منزلگاه خاک


کرد قدری کعبه ی دل راطواف

یادش آمد ازشبانگاه زفاف


آن شبی که مصطفی باقلب شاد

دست زهرا رابه دست او نهاد


گفت برحیدر امانتدار باش

اوتورا یار وتو اورا یار باش


ناگهان اشکش امانش رابرید

پای خود رابی توان وتاب دید


آسمان دیده را پُرآه کرد

روی برقبر رسول الله کرد


گفت برختم رسولان مبین

لحظه ای احوال حیدر راببین


ازغم زهرای تو آکنده ام

از امانتداریم شرمنده ام


بازوی این گل کبود وخسته است

شاخه ای ازپهلویش بشکسته است


گرگل یاست شده این سان کبود

دست من را امر صبرت بسته بود


ریسمان برگردنم انداختند

قدرما را لحظه ای نشناختند


فاتح خیبر ندارد طاقتی

در وجود من نمانده قوتی


رفت از دست علی خیر کثیر

این امانت را ز دستانم بگیر


خود بپرس ازاو چه آمد برسرش

وز چه رو گلچین نموده پرپرش


اشک ره بردیده ی حیدر گرفت

یاس خود را دست پیغمبر گرفت


کم کم اشک چشم او خوناب شد

نیمه شب شمع وجودش آب شد


ریخت بریاس کبود خود چوخاک

زدصدا یافاطمه روحی فداک


بی تو دنیا برعلی شد چون قفس

کاش بیرون آید این جان بانفس


شد زداغ تو دل من چاک چاک

کاش من جای توبودم زیر خاک


رفتی از کف یارهجده ساله ام

بعد تو من غرق اشک وناله ام


گرید ازداغت حسن با زینبین

رفتی ومن ماندم اشک حسین


بعد تو کارم به غیراز آه نیست

محرم رازم به غیر از چاه نیست


تاحدیث غم کنار قبر خواند

پس دورکعت اونماز صبرخواند


گفت بایزدان که صبرم کم شده

پشتم ازبار مصیبت خم شده


ای خدا آگه ز حال من تویی

مرهم بشکسته بال من تویی


چون توییدراین بلایا یاورم

راضیم ازآن چه آمد برسرم


ای «وفایی»با غم وبا زمزمه

رفت سوی خانه ی بی فاطمه




شام سیاهِ من سحر ندارد

بابا  زحال من  خبر ندارد

عمه خبر بده به بابای من

رقیه ات عمری دگر ندارد


عمه خدا یار و نگهدار تو


عمه دگر درد سرت کم کنم

گریه ی وقت سحرت کم کنم

عمه رَوم تا که دگر ضربه ی

لگد به روی  کمرت کم  کنم


عمه خدا یار و نگهدار تو


عمه بگو زین نفس آخرم

عمه بگو پدر  بیاید  برم

به روی زانو بنشاند  مرا

بوسه ی آخر بزند بر سرم


عمه خدا یار و نگهدار تو


عمه دلم  تنگ  برای  پدر

مرغ دلم کرده هوای  پدر

عمه بگو این دل کوچک من

تنگ برای بوسه های پدر


عمه خدا یار و نگهدار تو


عمه بگو رقیه ات خسته شد

بال و پرش زخمی و بشکسته شد

عمه  بگو  جانب  من بر پدر

دیده ی من زهجر او بسته شد




غرق گناه آمده ام یاحسین
روى سیاه آمده ام یاحسین


فطرس پرسوخته ى این درم
تازه به راه آمده ام یاحسین


از همه جا رانده و درمانده ام
من به پناه آمده ام یاحسین


نیست در این کوى، فقیرى چو من
بر در شاه آمده ام یاحسین


دل به غم تو که گرفتار شد
خواه نخواه آمده ام یاحسین


مادرتان داده اجازه که من
منزل ماه آمده ام یاحسین


نزد تو تنها نه، که همراه با
خِیل گواه آمده ام یاحسین


سوى حرم خانه مستبشران
با غم و آه آمده ام یاحسین


من ز سلامى به سلامت شدم
با تو به جاه آمده ام یاحسین


از همه مخلوق سرآمد شدم
نامه بر آل محمّد شدم





با اشک و ناله، گشتم روانه

سوی شامِ غم، چه غریبانه

بی تو برادر، می‌برند من را

با کعب نی و با تازیانه

***

سر به روی نی، قرآن بخواند

آنچنان گویی، دردم بداند

کن دعا دیگر، جانِ این خواهر

زینبِ مضطر، زنده نماند

***

افتاد از ناقه، طفلِ گریانت

زینب نالان از، اشکِ طفلانت

می‌بینی از نی، ظلمِ عدو را

من به قربانِ، برقِ چشمانت

***

یکه و تنها، بی کس و یارم

بر دلِ زارم، غصه‌ها دارم

تو بخوان قرآن، ای مه تابان

تا شود صوتت، یار و غمخوارم

***

رأس یارانت، از هر سو بر نی

حتی اصغر هم، رأسِ او بر نی

قلبم شد پاره، از این که دیدم

رأس عباسم، از پهلو بر نی

 





چوب ظالم بر لبِ خشکیده‌ات می‌خورد

از وجود خواهرت زینب رمق می‌بُرد

 

وای از دلم برادر

غم حاصلم برادر

لب‌های غرقِ خونت

شد قاتلم برادر

یابن اهرا ـ حسین زینب

 

دم به دم با ناسزا شرمنده‌ام می کرد

ضربه‌ای می‌زد همان دم خنده ام می‌کرد

 

کارِ دلم جنون شد

از غصه غرقِ خون شد

دیدم که چوب محمل

یک لحظه لاله‌گون شد

یابن اهرا ـ حسین زینب



 

آلِ حیدر نگرانند

همگی گریه کنانند

راهی شهرِ مصائب

راهی شامِ بلایند

 

زینبا یک تنه با غصه و غم می‌جنگد

طفلی افتاده ز ناقه قدمش می‌لنگد

 

چه کند این دلِ زینب

جان او آمده بر لب

یا حسین جان یا حسین جان

 

روی نی رأس بریده

اشک خون گوشه ی دیده

سختی راه و پیاده

رنگ هر غنچه پریده

 

یکی از جمعِ عدو خنده کنان می‌خواند

تازیانه بخورد هر که عقب می‌ماند

 

وای از این غصه و ناله

گم شده طفل سه ساله

یا حسین جان یا حسین جان



 

مهدی فاطمه ای یار بیا گریه کنیم

با دلی خسته و خونبار بیا گریه کنیم

 

کاروان اسراء آمده در شام بلا

همه عالم شده بیمار بیا گریه کنیم

 

سر دروازه‌ی این شهر نوشته است به خون

شهر مردان جفاکار بیا گریه کنیم

 

شامیان بد دهن و هلهله کن آمده‌اند

زینب آمد سر بازار بیا گریه کنیم

 

دامن کودک شامی سبدِ سنگ جفاست

بر یتیمان گرفتار بیا گریه کنیم

 

خاک و خاکستر و آتش لب بام آماده است

شام شد شام شب تار بیا گریه کنیم

 

سر و طشت و لب و دندان و می و جام شراب

وای از آن بزم دل آزار بیا گریه کنیم



 

بابای من رو از قفا با دشنه کشتند

بابای من رو با لبای تشنه کشتند

 

با تیغ و نیزه جسمشو صد چاک کردند

صحرا نشینا پیکرش رو خاک کردند

 

جای یه خنجر رو حنجرش بود

جای هزاران زخم روی پیکرش بود

 

هم خواهرش بود هم مادرش بود

چشم یه ملعونی پی انگشترش بود

 

لعنت به اون که پیکرش رو زیر ور روکرد

توی رگای حنجرش خنجر فرو کرد

 

لعنت به اون خولی که دنبال سرش بود

با ساربانی که پی انگشترش بود

 

لعنت به اون که بی حربه میزد

با هرچی داشتش توی دستش ضربه میزد

 

لعنت به اون که با سنگ میزد

اونی که داشت به پیراهنش چنگ میزد




شکر حق از اینکه هستم مبتلایت یا حسین
می دهم دار و ندارم را برایت یا حسین

نام زیبای تو آقا ذکر شور هیئت است
در دلم شوری نهادی با نوایت یا حسین

از همان روز ازل صحن دلم شش گوشه شد
تا دلم باشد همیشه آشنایت یا حسین

با تو دیگر احتیاجی بر دوا و نسخه نیست
ایمنم از هر بلا در روضه هایت یا حسین

مِهر تو با شیر مادر در وجودم شد عجین
زین سبب گردیده ام مست ولایت یا حسین

عاشق از معشوق خود هرگز نمی گردد جدا
در تمام عمر هستم مبتلایت یا حسین

گریه تنها ثروت این سائل درمانده است
ثروتم را می کنم خرج عزایت یا حسین

در میان گریه هایم آرزویم این بُوَد
کی نصیبم می شود صحن و سرایت یا حسین

من شبیه حضرت امّ المصائب، زینبت
روضه خوانی می کنم از کربلایت یا حسین

قاری قرآن زینب اندکی قران بخوان
تا بَرَد دل از همه لحن صدایت یا حسین

 




زندانی که غیر خدا در نظر نداشت
عمری شکنجه دید و کس از او خبر نداشت

هر روز روزه بود، ولی موقع غروب
جز تازیانه، آب و غذایی دگر نداشت

ای فاطمه! به جان تو سوگند، روزگار
زندانی از عزیز تو مظلوم تر نداشت

جان داد با شکنجه، ولی مصلحت چه بود
زنجیر را ز پیکر مجروح برنداشت

جسمش به تخته پاره و بر دوش چارتن
آن روز روزگار مسلمان مگر نداشت

شمعی خموش، سوخت به دامان تیرگی
آن قدر گریه کرد که اشکی دگر نداشت

******

دوست دارم زندان بان زند سیلی به رویم

در نظر آرم رخ نیلی زهرا مادرم را

دوست دارم من که گرد خود پرستاری ندارم

این دم آخر ببینم اشک چشم دخترم را




از زهر خصم کافرم

 می سوزه از پا تا سرم
داد از جدایی ، رضا کجایی

در ذکر یا رب یا ربم

 خَلّصنی یا رب بر لبم
ذکر صلاتم ، بده نجاتم

از کینه ی این دشمن یهودی

 مونده برام جراحت و کبودی
مَرهَم ِ دل ناله های یا زهرا
واغربتا واغربتا واویلا.

در بین زنجیر جفا

 دلخون ِ ظلم ِ اشقیا
مضطر شدم من ، پرپر شدم من


ماندم اسیر درد و غم

دشمن کند بر من ستم
چه بی کرانه ، با تازیانه

بی حرمتی گر شد به محضر من

 امّا نشد از تن جدا سر من
از غربت کرببلا واویلا.
واغربتا واغربتا واویلا.






کی میشه برا گدایی،ماهارو بخری آقا
کی میشه که نوکراتُ ،کاظمین ببری آقا


قبله ی حاجت همه ای،تو نور چشم فاطمه ای
با دست خالی اومدم بر در تو


دل ما بر تو رو میزنه،شفای چشم جان منه
خاک سر کوی لطف مادر تو


تا روز ابد، سائل حریم کاظمینم آقا
مثل شهدا،غصه دار غربت حسینم آقا
مولا یا حسین ای عزیز فاطمه حسین یا حسین.



نوکر خوبی نبودم،خودمم میدونم آقا
ولی من هر چی که باشم،پای تو می مونم آقا


دم غروب میگره دلم،نگو حرم که میره دلم
همه ی خوبا رفتن من موندم آه

به جون ِ هر چی مَرده قسم،اگه به کربلا برسم
برا تو می میرم تنها با یه نگاه


می بینی آقا شده گریه کار نوکرت شب و روز
می بینی چقدَر حرم ندیده مونده هنوز
مولا یا حسین ای عزیز فاطمه حسین یا حسین.




به سیاهی زندان ، حال دل من شد زار

چه جفا ها بر من کرد ، هارون جنایتکار


در حال مناجات و در ، موقع رکوع و سجود

سندی لعین میزنه ، من و با تمام وجود

مظلوم و غریبم من.


ای خدا خلاصم کن ، از زندان این ملعون

بسکه مصیبت دیدم ، دل مادرم شد خون


از بسکه شکنجم داده ، دشمنم دیگه خسته شد

به ساق پای مجروحم ، غل آهنین بسته شد

مظلوم و غریبم من.


برای رضای تو ، به راه دین و قرآن

چه مصیبتا دیدم ، ای خدا تو این زندان


ناسزای سندی شده ، غصه ی دل خون من

تازیانه میزد همش ،  به بدن کم جون من

مظلوم و غریبم من.


هر زمانی که اینجا ، میرسه جونم بر لب

گریه میکنم یاد ،  ام المصائب ، زینب


اونی که به هر جا دلش ، میگیره سراغ حسین

تازیانه و کعب نی ، قد خم و داغ حسین

سیدنا یا مظلوم.





دیده گریان موسی بن جعفر

حق ثنا خوان موسی بن جعفر

سر در خانه ی دل نوشته

جان به قربان موسی بن جعفر

 

ما سائلانت هستیم/دل بر ولایت بستیم

بر خاک تو بنشستیم

یا سیدی یا مظلوم.

 

لاله ی گلشن هل اتایی

 تو به درد دو عالم دوایی

کنج زندان به دستان بسته

 گره از کار خلقت گشایی

 

باب المراد مایی/آرامش دلهایی

تو یوسف زهرایی

یا سیدی یا مظلوم.

 

بسکه دشمن نموده جفایت

تا به گردون رسیده نوایت

بر تو خون گریه کرده دمادم

غل و زنجیر سندی به پایت

 

از ظلم او افسردی/چون لاله ای پژمردی

بس تازیانه خوردی

یا سیدی یا مظلوم.

 

گرچه تو سَروَر عالمینی

بر نبی روشنای دو عینی

گفته ای که تنت را گذارند

 در ره زائران حسینی

 

با نوحه ی عاشورا/شد ذکر تو یا جدّا

با یاد کرببلا

یا سیدی یا مظلوم.

 




کشیده شعله در دلها ، عزای حضرت کاظم

بسوز ای دل بسوز ای دل ، برای حضرت کاظم

 

میان محبس هارون ، زغربت ناله ها میزد

به اشک و آه جانسوزش ، رضایش را صدا میزد

 

فضای تنگ و تاریکی ، انیس سوز و آهش شد

بمیرم من بمیرم من ، که زندان قتلگاهش شد

 

گرفته سندی شاهک ، ز مولای دو عالم جان

تمام پیکرش نیلی ، شد از شلاق زندانبان

 

شکنجه دیده و او با ، غمی دیرینه جان داده

به زندان با تنی مجروح ، به زهر کینه جان داده

 

شهید راه دین گشت و ، تنش تشعیع شد آنجا

بسوز ای دل بسو ای دل ، به یاد روز عاشورا

 

کفن آورده شد بهر ، ولیّ و حجت افلاک

ولیکن جدّ او مانده ، تنش عریان به روی خاک

 



آه و واویلا صد آه و وایلا

از جفا پرپر شد گل زهرا

 

دل شده محزون از سوز آه او

کنج زندان شد قتلگاه او

 

مصطفی بر تن رخت عزا دارد

مادرش زهرا ناله ها دارد

 

سندی کافر بر پیکرش میزد

پیش چشمان مادرش میزد

 

روزه بود و وای از حال غمدارش

تازیانه بود قوت افطارش

 

روضه میخوانم با دیدگان تر

گشته تابوتش تخته ای از در

 

بسته بود از ظلم ِ خصم رُسوایش

غل و زنجیر ِ کینه بر پایش

 

در غل و زنجیر شد عاقبت آزاد

کربلایی شد وادی بغداد

 



گفتی میان خیمه برایت دعا کنم

فکری برای ناله ی ادرک اخا کنم

 

برخیز و بین مرا به تمسخر گرفته اند

آخر چطور پیش تو باید نوا کنم

 

با من نگو که جان برادر مرا نبر

اصلاً نمی شود که تو را جا به جا کنم

 

دیگر عبا نمانده بچینم تو را در آن

دیگر جوان نمانده به خیمه صدا کنم

 

چشم تو را، دو دست تو را، ابروی تو را

ماندم چطور گریه بر این ماجرا کنم.

 

از پهلوی تو نیزه کشیدن محال شد

فرض محال نیزه ز پهلو جدا کنم

 

گیرم درآورم همه را من خودت بگو:

با ابروان وا شده از هم چه ها کنم؟!؟

 

من هرچه زودتر به سوی خیمه می روم

تا گوشوارِ دختر دلخسته وا کنم

 

من می روم به خیمه که هم بهر پیکرت

هم از برای معجر زینب دعا کنم

 

ترسم از این بود که تو پاشیده تر شوی

باید تو را شبیه خودم بوریا کنم.

 

 




کنار علقمه شد غوغا

حرم دیگر ندارد سقا

 

واویلا / واویلا / واویلا.

 

 

به دنبالت شدم آواره

بمیرم که مشکت شد پاره

 

بمیرم سر تو پرپر شد

زائر پیکرت مادر شد

 

واویلا / واویلا / واویلا.

 

 

ببین من بی کس و تنهایم

کنارت خمیده می‌آیم

 

صدای دخترم می‌آید

رقیه عمو را می خواهد

 

واویلا / واویلا / واویلا.

 




به سینه هر که تمنای کربلا دارد

همیشه در دل خود روضه ای بپا دارد

 

کسی که عشق تو دارد دگر چه کم دارد

بدون عشق تو عالم کجا بها دارد؟

 

به غیر تو که کَرَم می چکد ز انگشتت

کجا پادشهی این همه گدا دارد

 

همه ز لطف حسین است آبرو داریم

گدا هر آنچه که دارد ز پادشاه دارد

 

تو همچو من سر کویت هزارها داری

ولی ببین که گدایت فقط تو را دارد

 

 




وای وای خدایا برادر تشنم 

دست و پا میزنه برابر چشمم

 

می غلته رو خاک و پرش پر از خونه

 سرش پر از خونه

قاتل با چکمه روش و بر میگردونه

 سرش پر از خونه

 

خواهرت بمیره که قبل جون دادن 

یه عده با عصا به جونت افتادن 

 

اینهایی که از هم سرت رو یدن 

امروز خلخال دخترت رو یدن

 

حالت چشماش و کسی نمی بینه 

وقتی اون چکمه پوش نشسته رو سینه 

 

رگ های خونینش من و صدا کردن 

زنده زنده سر از تنش جدا کردن 

 




با خدا جا در دل اهل ولا دارد حسین
هر طرف روی آوری صد کربلا دارد حسین

ما به دشت کربلا از او مزاری دیده ایم
در دل هر شیعه یک صحن و سرا دارد حسین

قتلگاهش کعبه و آب فراتش زمزم است
بلکه صد زمزم روان در چشم ما دارد حسین

این شنیدی هست قرآن زینت هر خانه ای
جا چو قرآن در تمام خانه ها دارد حسین

جای قرآن و حسین در سینه ی پیغمبر است
بلکه جا بر روی دوش مصطفی دارد حسین

تشنه لب شد کشته و جاری ز چشم شیعیان
تا قیامت چشمه ی آب بقا دارد حسین

در هجوم نیزه ها حق را عبادت می کند
به چه خوش در موج خون حال دعا دارد حسین

شمر را در قتلگه قول شفاعت می دهد
تا چه حد آقایی و لطف و عطا دارد حسین

زیر چوب خیزران آوای قرآن بشنود
گفتگو با دوست در طشت طلا دارد حسین

قتلگاهش مروه و سعیش چهل منزل تمام
بین طشت زر صفایی با صفا دارد حسین

ذره ای از تربتش درد دو عالم را دواست
بهر درد عالم خلقت دوا دارد حسین




مسلمانان حسین، مادر ندارد
غریب است و کسی بر سر ندارد

ز جور ساربان بی مروت
دگر انگشت و انگشتر ندارد

چرا رگ های او پر خاک گشته
مگر در کربلا خواهر ندارد

چرا بر سینه اش دشمن نشسته
مگر تنها شده، یاور ندارد

چرا خشکیده عطشان گشته قربان
مگر عباس آب آور ندارد

اگر خیزد ز جا پرسد ز زینب
چرا دُر دانه ام معجر ندارد




خون خدا می چکد، از گل روی حسین
هستی این هست و بود، بسته به موی حسین

اشک همه اولیاست، وقف لب خشک او
خون دل انبیاست، خون گلوی حسین

در همة کائنات، از ملک و جنّ و انس
کیست به عالم که نیست، مست سبوی حسین؟

زخم تن او زند، خنده به شمشیرها
یا که خدا می زند، خنده به روی حسین

نیست عجب گر نماز، بوسه به پایش زند
هر که گذارد نماز، بر سر کوی حسین

قم خون، جانماز، مُهر جبین، جای سنگ
خون سر و خونِ دل، آب وضوی حسین

کافرم ار ناامید باز شود از درش
قاتل اگر آورد، روی به سوی حسین

عجز و گدایی بود، عادت دیرین ما
لطف و عنایت بود، خصلت و خوی حسین

آتش دوزخ شود، لالة باغ بهشت
نوشد اگر قطره ای آب ز جوی حسین

"
میثم" آلوده نیز ناز به جنّت کند
جنّت اعلای اوست، روی نکوی حسین

 





رفتی برادرت تنهاتر شد

رفتی مجیب عالم مضطر شد

 

در دل نخلستان تا که علم افتاد

خواهرمان زینب بین حرم افتاد

 

زجر شنیدن هلهله ها را

آتش خنده ی حرمله ها را

خواهرمان دیده

 

به که من گویم دردم | بی تو باید برگردم.

ای نخل خشک خونین دستت کو؟

ای ماه ام البنین دستت کو ؟

 

بی تو تک و تنها، در دل این دشتم

در پی دست تو روی زمین گشتم

 

لحظه ی دیدن مشک دریده

فذق شکسته و دست بریده

قامت من خم شد

 

کمرم را خم کردی | به لبم جان آوردی.

 

 

مشک را آوردی تا پای جانت

با دست و با کتف و با دندانت

 

این چه بلایی بود بر سرمان آمد

بهر تسلایش مادرمان آمد.

 

رفتی و تشنه تر از همه بودی

تشنه ی دیدن فاطمه بودی

فاطمه هم آمد

 




کلیم اگر دعا کند بی تو دعا نمی شود
مسیح اگر دوا دهد بی تو دوا نمی شود

اگر جدائی اوفتد میان جسم و جان من
قسم بجان تو دلم از تو جدا نمی شود

گریه اگر کنم همی بهر تو گریه می کنم
ورنه زدیده ام عبث اشک رها نمی شود

گرد حرم دویده ام صفا و مروه دیده ام
هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود

کسی که گشت گرد تو گرد گنه نمی رود
پیرو خط کربلا اهل خطا نمی شود

عمر گذشت، وانشد راه زیارتت به من
حاجت این شکسته دل چرا روا نمی شود

جز سر غرق خون تو که شد چراغ قافله
رأس بریده بر کسی راهنما نمی شود

ای بدن تو غرق خون وی سر و روت لاله گون
با چه خضاب کرده ای خون که حنا نمی شود

کرب و بلا و کوفه شد سخت به عترتت ولی
هیچ کجا به سختی شام بلا نمی شود

چوب به دست قاتلت سوخت و گفت این سخن
جای سر بریده در طشت طلا نمی شود

سوز درون "میثمت" بوده شراری از غمت
ورنه زشعرش این همه شور به پا نمی شود




ای از ازل به مهر تو دل آشنا حسین
وی تا ابد لوای عزایت به پا حسین

هر ماه در عزای تو، ماه محرّم است
هرجا بود به یاد غمت کربلا حسین

امواج اشک از سر هفت آسمان گذشت
آن دم که کرد جسم تو در خون شنا حسین

حسرت برم به مُحتضری، کاخرین نفس
روی تو دید و خنده زد و گفت: یا حسین

من کیستم که گریه کنم در عزای تو
گریند روز و شب به غمت انبیا حسین

خون آب غسل و کفن گَرد رهگذر
تشییع توست زیر سُم اسب ها حسین

سنگم اگر زنند، به جایی نمی روم
آخر تو خود بگو که روم در کجا حسین؟

تن خسته، پشت خم شده، بار گنه به دوش
رحمی به حال «میثم» بی دست و پا حسین

 



در کنار علقمه سروی زپا افتاده است
یا گلی از گلشن آل عبا افتاده است


در فضای رزمگاه نینوا با شور و آه
ناله جانسوز ادرک یا اخا افتاده است


از نوای جانگذار ساقی لب تشنه گان
لرزه بر اندام شاه نینوا افتاده است


شه سوار اسب شد باسر بمیدان رویکرد
تا ببیند جسم عباسش کجا افتاده است


ناگهان از صدر زین افکند خود را بر زمین
دید بسم الله از قرآن جدا افتاده است


تا کنار نهر علقمه بوی عباسش کشید
دید برخاک سیه صاحب لوا افتاده است


کرده در دریای خون ماه بنی هاشم غروب
تشنه لب سقای دشت کربلا افتاده است


دست خود را بر کمر بگرفت و آهی بر کشید
گفت پشت من زهجرانت دوتا افتاده است


خیز برپاکن لوا آبی رسان اندر حرم
از چه رو برخاک این قد رسا افتاده است


بهر آبی در حرم طفلان من در انتظار
از عطش بنگر چه شوری خیمه­ ها افتاده است


هر چه شه نالید عباسش زلب، لب برنداشت
دید مرغ روح او سوی سما افتاده است


گفت بس جسم برادر را برم در خیمه گاه
دید هر عضوی ز اعضایش سوا افتاده است


حال زینب رامگو، "علامه" از شه چو ن شنید
دست عباس علمدارش جدا افتاده است




دلم از خون شده دریا و، چشمم چشمه ‏ی جویی

خدا را تا بگریم بیشتر از اشک! نیرویی!


قدَم خم گشته در پای سرشک خود، بدان مانم

که سروی، قامتش درهم شکسته بر لب جویی


چنان در شهر خود گشتم غریب و بی کس و تنها

که غیر از چشم گریانم ندارم یار دلجویی


الهی انتقامم را از آن بیدادگر بستان

که نه دستی برایم مانده، نه پهلو، نه بازویی


فتادم زیر ضرب تازیانه، بارها از پا

ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی


به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه

که اینجا کشته‏ ی راه ولایت گشته، بانویی


گرفتم در میان کوچه، پاداش رسالت را!

چه پاداش گرانقدری! چه بازو بند نیکویی!


مدینه! ثبت کن این را، که در امواج دشمنها

حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی


قلم برگیر و لب بر بند و خامش باش میثم

که وصف این حکایت نیست حد هر سخن گویی



دیده شد دریای اشک و عقده از دل وانشد

ماه گم گردید و امشب هم اجل پیدا نشد


آنچنان کاندر جوانی قامت من گشت خم

روز پیری هیچکس اینگونه قدش تا نشد


تا سحر شب را بسر بردم بحال احتضار

هیچکس حتی اجل حال مرا جویا نشد


روز روشن خانه ام را از جفا آتش زدند

این چنین بی حرمتی با خانه اعدا نشد


بهر ذی القربا موّدت خواست قرانت ولی

جز به قتل من ادا حق ذوب القربا نشد


کشته گشتم بارها از خانه تا مسجد ولی

شادمانم که سر موئی کم از مولا نشد


همسری چون من براه شوهر خود جان نداد

کودکی چو کحسنم قربانی بابا نشد


بر فراز منبرت گردید حقم پایمال

هرچه نالیدم لبی هم در جوابم وانشد


بر رخ پوشیده ام آثار سیلی نقش بست

منکه رویم باز پیش چشم نابینا نشد


ای قلم بنویس، ای تاریخ در خود ثبت کن

یکنفر در موج دشمن حامی زهرا نشد


همچو «میثم» دوستان در اشک حسرت گم شدند

قبر ناپیدا ی زهرا عاقبت پیدا نشد




تا چند کشم هر سو این قد کمانی را
ای مرگ بگیر از من یکباره جوانی را

جان می رود از دستم خون خوردم و لب بستم
باید ببرم در گور غم های نهانی را

در آرزوی مرگم افتاده برو برگم
دارم ز جهان تنها این باغ خزانی را

یاد از پسرم آمد خون از بصرم آمد
دیدم بملاقاتم تا قاتل جانی را

مظلوم تر از من کیست گر هست بگویم کیست؟
آنکس که نهد در گور این قد کمانی را

در مسجد و در کوچه دیدیم من و حیدر
او غاصب اول را من سیلی ثانی را

بس راز بهم گفتیم تا هر دو پذیرفتیم
او خونجگر خوردن من اشک فشانی را

(میثم) چه نوا خواندی زین زمزمه سوزاندی
هم اسفل و اعلا را هم عالی و دانی را




ای پر از غوغای کوچه از نوا افتاده ای
خسته و بی تاب و در بستر ز پا افتاده ای

آب می کردی و سوسو میزدی مانند شمع
آتشی اما خموش و بی صدا افتاده ای

زخمهایت را مگر مرحم به غیر از مرگ نیست
کی دوای درد عالم بی دوا افتاده ای

خیز بر پا و ببین جان کندن روز و شبم
مهربان قد کمان من چرا افتاده ای

گاه پشت در اسیر آتش و میخ و لگد
گاه بین کوچه در موج بلا افتاده ای

از تمام صورتت از چادرت خون می چکید
دیدمت بر خاک با سیلی ز پا افتاده ای

در پیم با دست می گشتی و می گفتی حسن
ای فروغ چشم تارم من کجا افتاده ای



 
 
از تو آسمون چشات یه ستاره افتاده
بمیره زینب نفسات به شماره افتاده
ز ضربه ی دست عدو گوشواره افتاده
 
بمیرم برا نفس نفس زدن تو
بمیرم برا زخمای روی تن تو
بمیرم پرخون شده پیراهن تو
 
 
زھرا تنھا با یک لشکر واویلا
مانده بین دیوار و در واویلا
 
ازتو آسمون چشات یه ستاره افتاده
بمیره زینب نفسات به شماره افتاده
ز ضربه ی دست عدو گوشواره افتاده
 
بمیرم برا نفس نفس زدن تو
بمیرم برا زخمای روی تن تو
بمیرم پرخون شده پیراهن تو
 
کوچه ھیزم آتش مادر واویلا
مانده بین دیوار و در واویلا
 
مگه یادم میره من بودم و یه گل پرپر
مگه یادم میره خونابه ی بال کبوتر
مگه یادم میره زخم روی بازوی مادر
 
زھرا تنھا با یک لشکر واویلا
مانده بین دیوار و در واویلا
 
منو بزنید مادرمو نزنید
 
زھرا تنھا با یک لشکر واویلا
مانده بین دیوار و در واویلا
 
شکسته از ضرب غلاف بازوان تو مادر
چه گویم از آتش و از گیسوان تو مادر
چه گویم از ضرب در و استخوان تو مادر
 
الھی بمیرم برا زخمای پھلوت
نبینم جای دست عدو روی ابروت
نبینم بابا جون داره میسازه تابوت
 
مگه یادم میره من بودم و کوچه ی غم ھا
مگه یادم میره دست کسی که میره بالا
مگه یادم میره روی زمین چادر زھرا
 
زھرا تنھا با یک لشکر واویلا
مانده بین دیوار و در واویلا
 
مگه یادم میره من بودم و یه گل پرپر
مگه یادم میره خونابه ی بال کبوتر
مگه یادم میره زخم روی بازوی مادر
 




در کوچه ها شرح، غم اینچین شد

زهرای مرضیه، نقش زمین شد

واویلا واویلا آه و واویلا
--
در پیش چشمانِ، حسن خدایا
شد چادرش خاکی، در کوچه زهرا

واویلا واویلا آه و واویلا
--
ای دل بگو هر دم، آه و واویلا
دستِ عدو و، ماهِ روی زهرا

واویلا واویلا آه و واویلا
--
نقش زمین گرچه، خیر النسا بود
آن روز، روزِ قتلِ مجتبی بود

واویلا واویلا آه و واویلا
--
عُمری اشک و آه و دیده ی تر
خون گریه کرده بر غمهای مادر

واویلا واویلا آه و واویلا




ساعت سخت فراق آغاز شد
مخفی و آهسته درها باز شد

شد برون آرام با رنج و ملال
هفت مرد و چار طفل خردسال

چار تن دارند تابوتی به دوش
دیده گریان سینه سوزان لب خموش

در دل تابوت جان حیدر است
هستی و تاب و توان حیدر است

گوئی آنشب مخفی از چشم همه
هم علی تشییع شد هم فاطمه

شهر پیغمبر محیط غم شده
زانوی سردار خیبر خم شده

آسمان بر اشک او مبهوت بود
جان شیرینش در آن تابوت بود

کم کم از دستش زمام صبر رفت
با دو زانو تا کنار قبر رفت

کرد چشمی جانب تابوت باز
گشت با جانان خود گرم نیاز

کای وجودت عرش حق را قائمه
یاریم کن یاریم کن فاطمه

یاریم کن کز زمین بردارمت
با دو دست خود به گِل بسپارمت

وای بر من مرده ام یا زنده ام
قبر تو یا قبر خود را کنده ام


آسمان، اشک علی را پاک کن
جای محبوبم مرا در خاک کن

این چراغِ چشم خونبار من است
این همان تنهاترین یار من است

ناگهان از آن بهشت بی نشان
گشت بیرون دست های باغبان

کای شکسته بال و پر بلبل بیا
وی به قلبت مانده داغ گل بیا

باغبانم، هست و بودم را بده
یا علی یاس کبودم را بده

از چه یاسم این چنین پرپر شده
لاله من باغ نیلوفر شده

ای بیابان گِل زاشک جاری ات
آفرین بر این امانت داری ات

باغبان تا یاس پرپر را گرفت
اشک خجلت چشم حیدر را گرفت

یا محمد از رخت شرمنده ام
فاطمه جان داده و من زنده ام

شاخة یاست اگر بشکسته بود
دستهای باغبانت بسته بود

یا محمد دخترت در خاک خفت
دردهای خویش را با من نگفت

اینکه بگرفتیش جانان من است
بلکه هم جان تو، هم جان من است

قم خون کاسة صبر علیست
خانة بی فاطمه قبر علیست

غصه ها را در دل صد چاک ریخت
بر تن محبوبه خود خاک ریخت

زمزم از دریای چشمش سر گرفت
مثل کعبه قبر را در برگرفت

ناله زد کای با وفا یار علی
ای چراغ چشم بیدار علی

همسرم دستی برون از خاک کن
اشک از رخسار حیدر پاک کن

اشک من در دیده بی لبخند تو است
تکیه گاهم شانه فرزند تو است




چراغ عمر فاطمه، گردیده خاموش

بیت امیرالمومنین، گشته سیه پوش


امشب حسین بن علی، مادر ندارد

بر روی دامان پدر، سر می گذارد


هر شب تماشا می کنم ماه تابانم

دیوار خون آلوده را فاطمه جانم


در آن سکوت شب در آن شام غم افزا

می گفت علی کنار آن تربت زهرا


پرپر شده شکوفه ی باغ رسالت

فاطمه آن فدایی راه و لایت




علی آهسته در راز و نیازه

چه سازه بهر تشیع جنازه

بمیرم از غریبی تو مولا


غریبم وا غریبم وا غریبا

----

یتیمان پیرهن بر لب گرفتند

فغان و ناله را در دل نهفتند

مرو تازه جوان ای مادر ما


غریبم وا غریبم وا غریبا

----

علی زخم رخ او را بشوید

علی خونابه پهلو را بشوید

علی جان می دهد از داغ زهرا


غریبم وا غریبم وا غریبا

----

خدا داند که زهرا بی گناه است

ولی مویش سفید رویش سیاه است

علی جان می دهد از داغ زهرا


غریبم وا غریبم وا غریبا

----

علی چون گفت طفلانم بیایید

وداع آخرتان را نمائید

بمیرم از غریبی تو مولا


غریبم وا غریبم وا غریبا




بنال ای دل بسوز ای دل شب شام غریبان است

 علی از دیـده گریـان و مدینـه بیت‌الحزان است


 مدینه! گریه کن امشب     که بی‌مادر شده زینب


 ****


 امیرالمؤمنین امشب کفن کـن جسم زهرا را

 ز اشک دیده دریا کن تمام دشت و صحرا را


 مدینه! گریه کن امشب     که بی‌مادر شده زینب


 ****


 امیرالمؤمنین امشب کنار تربت زهرا

 بنـال آهسته‌آهسته کنار تربت زهرا


 مدینه! گریه کن امشب     که بی‌مادر شده زینب


 ****


 مدینه! عالم هستی شده غمخانۀ حیدر

 ببین تابوت زهرا را به روی شانۀ حیدر


 مدینه! گریه کن امشب     که بی‌مادر شده زینب


 خداونـدا خداونـدا بـه یـاد غـربت زهرا

 شده اشک علی امشب گلاب تربت زهرا


 مدینه! گریه کن امشب     که بی‌مادر شده زینب


 ****


 علـی صـورت نهـاده بـر مـزار یار تنهایش

 الهی بشکند دستی که سیلی زد به زهرایش


 مدینه! گریه کن امشب     که بی‌مادر شده زینب


 ****


 بـه پایان آمـده امشب امـانت‌داری مولا

 برون کن فاطمه! دستی برای یاری مولا


 مدینه! گریه کن امشب     که بی‌مادر شده زینب



(سبک مدینه شهر پیغمبر)




آهم رسد به گردون اشکم به رخ روانه

شد قسمتم که شویم جسم تو را شبانه


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم


امشب رسیده دستم بر بازوی شکسته

بنشینم و بگریم بر پهلوی شکسته


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم


در موسم جوانی از من تو را گرفتند

با ضرب تازیانه دیگر چرا گرفتند


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم


بر پیکرت بریزیم از اشک خود ستاره

غسل تو گشته بر من شهادت دوباره


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم


با چشم بسته خود بر من نظاره داری

چرا به هر دو گوشت یک گوشواره داری


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم


چون من کسی ندارد مراسم شبانه

هم غسل مخفیانه هم دفن مخفیانه


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم


بر یار مهربانم خون گریه کن مدینه

هم بر مدال بازو هم بر مدال سینه


ای یار مهربانم فاطمه ی جوانم




گذشته نیمه اى از شب، دریغا

رسیده جانِ شب بر لب، دریغا


چراغ خانه مولاست، خاموش

که شمع انجمن آراست خاموش


فغان تا عالم لاهوت مى رفت

به روى شانه ها، تابوت مى رفت


على زین غم چنان مات ست و مبهوت

که دستش را گرفته دست تابوت!


شگفتا! از على، با آن دلیرى

کند تابوت زهرا، دستگیرى!


به مژگان ترش یاقوت مى سُفت

سرشک از دیده مى بارید و مى گفت


که: اى گل نیستى تا بوت بویم

مگر بوى تو از تابوت بویم


جدا از تو دل، آرامى ندارد

على بى تو دلارامى ندارد


چنان در ماتمش از خویش مى رفت

که خون از چشم غیر و خویش مى رفت


که دیده در دل شب، بلبلى را

که زیرِ گل نهان سازد گلى را


ز بیتابى، گریبان چاک مى کرد

جهانى را به زیر خاک مى کرد


على با دست خود، خشت لحد چید

بساط ماتم خود تا ابد چید


دل خود را به غم دمساز مى کرد

کفن از روى زهرا باز مى کرد


تو گویى ز آن رخ گردیده نیلى

به رخسار على مى خورد سیلى!


از آن دامان خود پر لاله مى کرد

که چون نى، بندبندش ناله مى کرد


على، در خاک زهرا را نهان کرد

نهان در قطره، بحر بى کران کرد


گُل خود را به زیر گِل نهان دید

بهار زندگانى را، خزان دید


شد از سوز درون، شمع مزارش

على با آب و آتش بود کارش!


چنان از سوز دل، بیتاب مى شد

که شمع هستىِ او، آب مى شد


غم پروانه اش، بیتاب مى کرد

على را قطره قطره آب مى کرد


چو بر خاک مزارش دیده مى دوخت

سراپا در میان شعله مى سوخت


مگر او گیرد از دست خدا، دست

که دشمن بعد او، دست على بست




خداحافظ ای روح شرم و عفاف

خداحافظ ای جان حج و طواف


خداحافظ ای لاله پرپرم

خداحافظ ای سوره کوثرم


خداحافظ ای درد من را طبیب

خداحافظ ای آشیان غریب


خداحافظ ای طایر نیمه جان

خداحافظ ای پوست و استخوان


خداحافظ ای به ز جان علی

قرار و بهار و توان علی


خداحافظ ای بانوی خانه ام

پرستوی پر بسته لانه ام


خداحافظ ای پیکر خسته اش

خداحافظ ای دست بشکسته اش


خداحافظ ای سینه چاک چاک

خداحافظ ای چادر پر زخاک


تو ماه تمام منی فاطمه

جواب سلام منی فاطمه


تو بودی به در دلم آشنا

به مشکل گشایی تو مشکل گشا


قسم بر تو و عمر کوتاه تو

به آن سینه غرق در آه تو


به آن چشم در موج خون خفته ات

به آن درد دلهای ناگفته ات


ز بعد تو ای شمع افروخته

علی ماند و یک در سوخته


غمت تار و پود من از هم گسست

ببین فاتح بدر از پا نشست


چکیده به رخ اشک تنهائیم

تماشایم من تماشائیم


ندانی چه بر روزم آورده ای

در این شهر تنهاترم کرده ای


مرا موج غم هر طرف می کشد

فراغ تو آخر مرا می کشد




کنار بستری خاموش و غمناک

علی امید خود را می کند خاک


بهار آرزویش گشته پائیز

دلش از غربت و غم گشته لبریز


به هر حالش که می آید ز سینه

خجالت می کشد شهر مدینه


نفسهایش فتاده در شماره

کند بر صورت زهرا نظاره


به هر چشمی که یارش می گشاید

توان از قلب پر سوزش رباید


به لبهای علی پیوسته آه است

گمانم مرتضی در فکر چاه است


به آرامی کنار بستر او

علی خم شد چو شمعی روی زانو


که روی یار را بهتر ببیند

ز باغ چشم یارش لاله چیند


به نجوا گفت یا زهرا غریبم

مخواه اینگونه تنهایم حبیبم


گل آلاله گلخانه من

تو هستی چهل چراغ خانه من


علی اینجا دگر یاری ندارد

کسی چون من شب تاری ندارد


ببین ای یاور شب زنده دارم

ز تنهایی گره خورده به کارم


چه شد کز همسر خود دل ربودی

مگر اشک امامت را ندیدی


چو شرح راز بر دیوار دیدم

پس از آن صورتت را تار دیدم


اگرچه روز داغ حیدر آمد

ولی شادم جدائی ها سر آمد


به همره می بری با خود صفا را

ولی دیدی چو روی مصطفی را


الا ای سوره مجروح کوثر

سلامم را رسان نزد پیمبر




روز م چون همه حیران شوند آسوده است

هر که آید بر در دولت سرای فاطمه


تا قیامت روزی ما بسته بر دستان اوست

دست های خسته ی مشکل گشای فاطمه


حق او با گریه ی تنها نمیگردد ادا

پیر کن ما را خدایا در عزای فاطمه


بی هوا در را شکستند و به جانش ریختند

مانده رد گرگ ها بر دست و پای فاطمه


ناله زد فضه خذینی آسمان بغضش گرفت

سوخت قلب حق تعالی هم برای فاطمه


خانه درهم گشته اما بیشتر مبهم شده

بین خانه حال و روز مجتبای فاطمه


سخت تر از روضه های کوچه و در گشته است

طعنه ی همسایگان بر گریه های فاطمه




من رو حلال کن واسه دردی که

چند ماهه افتاده توی پهلوت


صورت کبود من حلالم کن

حیدر بمیره واسه ی بازوت


تنهاترین مرد شبم زهرا

حرفامو من میگم فقط با چاه


حیفه بخوایم از هم جدا باشیم

دلگیرم از این مردم دنیا


با همهمه دست به یکی کردن

میخ در و دیوار این خونه


سخته شبایی که به جات زینب

واسه حسن لالایی میخونه


تازه جوونم وقت رفتن نیست

ای قد کمونم وقت رفتن نیست

 

شبها حسین بهونه میگیره

این خونه بی مادر چه دلگیره


پاشو جوابش رو بده زهرا

آخه حسن اینجوری میمیره


خوشی به ما نیومده زهرا

میری علی باز میمونه تنها


بگو حسن تو کوچه چی دیده

تو خواب میبینه کابوس این شبها


چشماتو وا کن آروم جونم

آتیش نزن به قلب داغونم


روتو ازم میگیری ای زهرا

عیبی نداره خانم خونم


تازه جوونم وقت رفتن نیست

ای قد کمونم وقت رفتن نیست

 

سنی نداره اینقدر پیری

پاشو مگه از حیدرت سیری


واسه دل حیدر نزن جارو

از درد پهلو داری میمیری


دنیا وفا نکرد به ما زهرا

خیری ندیدیم ما از این دنیا


تو این دو ماه انگاری صد ساله

پیرتر شدی ای اسوه ی تنها


زهرا چرا چشمت ورم کرده

من خیلی وقته اینو میدونم


عیبی نداره چشمتو وا کن

من آخر قصه رو میدونم


تازه جوونم وقت رفتن نیست

ای قد کمونم وقت رفتن نیست




میون مدینه علی روضه داره

چشاش خیس اشکه ، دمادم میباره


آخه غصه داره غمی بی حده

حال فاطمَش خیلی خیلی بده


شنیده که تو کوچه اون بی حیا

با چه وضعی زهرا رو سیلی زده


وای از حال خراب حیدر

وای از ضربه ی دست کافر

زهرا افتاده بین بستر


مادر شدی تو قد خمیده

مادر یار به خون تپیده

مادر رنگ از رخت پریده


. مادر ، یار غریب حیدر .


چقدر سخته این غم چقدر ناگواره

حسینش پریشون ، حسن بیقراره


آخه کی میدونه علی چی کشید

کی میدونه زهرا چه حرفا شنید


به کی آخه درد دلش رو بگه

که زهرا قدش توی کوچه خمید


مادر زخمیه دست و بازوت

مادر خونیه کنج ابروت

مادر سفیده رنگ گیسوت


مادر طعم غمو چشیدی

مادر خیر و خوشی ندیدی

مادر از زندگی بریدی


. مادر ، یار غریب حیدر .





عصمت کبرایی و زهرا شده نامت

تا ابد الدَهر منم عبد و غلامت


مریم و آسیه کنیزان تو بی بی

عالم و آدم همه محتاج طعامت


حضرت مادر به تو وابسته ترم

عمریه بی بی سایه داری رو سرم


سوره ی کوثر تویی ناموس خدا

من به غلامیِ شما مفتخرم


تا به ابد حیدری یم ، ممنون از این مرحمت مادری ام

فاطمه ام ، شکر خدا لایق این نوکری ام


. فاطمه اُم الحسنین ، فاطمه اُم الحسنین .


اسم تورو بردم و هوشم زِ سرم رفت

دونه ی الماس از این چشم ترم رفت


باز شب جمعه من و باز دل بیقراری

این دل مجنون دوباره سمت حرم رفت


نقشِ به روی علمت چیز دیگه ست

لطف و عطا و کرمت چیز دیگه ست


صحن تو والله چه هوائیم میکنه

حال و هوای حرمت چیز دیگه ست


وقف توئه اشک چشام ، این تویی که آقا فقط موندی برام

حاجت قلبی منه مرگمو توی روضه از خدا میخوام


. مولا حسین روحی فداک ، مولا حسین روحی فداک .


اسم تو ورد لب و در شورم و شِینم

هیئت بین الحرمینم


دست من از پرچم تو واشدنی نیست

نون و نمک خورده ی اربابم حسینم


اتو خیلی دوس دارم حسین

گریه کناتو خیلی دوس دارم حسین


حال و هوامو که تو بهتر میدونی

کرب و بلاتو خیلی دوس دارم حسین


روی لبا زمزمه ای ، میوه ی قلب علی و فاطمه ای

ما همگی رعیت تو اما شما امام حسین همه ای


. أنت حسین روحی فداک ، أنت حسین روحی فداک .




آه از این درد و از این غم ، قامتم زهرا شده خم ، بعد تو دل غرق ماتم

بعد تو ای یار خوبم ، من شدم تنهای تنها ، بی تو من بشکسته بالم

کرده غربت رو سر و روم ، از فراق تو نشستم ، رفتی و کردی چو داغم


زهرا با رفتنت روزام شده چو شب سیاه

زهرا رفتی علی رو از خودت کردی جدا

زهرا بعد تو من چطور روزامو سر کنم

زهرا میون غصه ها به کی نظر کنم


برگرد ای مهربون ، این دل شده خزون ، نگذار علی رو تنها

زهرا توان من ، ای جسم و جان من ، کردی چشامو دریا


. زهرا بی تو علی غریب میشه ، زهرا بی تو علی غریب میشه .


زینبت آروم نداره ، چادرت رو برمیداره ، هِی روی سرش میذاره

جون به لب میشم میبینم ، روی سجادت می ایسته ، منو یاد تو میاره

عزیزم از وقتی رفتی ، خونه بی نورِ تو خانوم ، خدایی صفا نداره


زهرا این رسمشه که تو بری من بمونم

زهرا راسته باید شعر جدایی بخونم

زهرا باور نمیکنم که رفتی از پیشم

زهرا ببین چطور دوریت زده به آتیشم


زهرا دلبر من ، یاس پرپر من ، شمع و چراغ خونم

ای بانوی علی ، لیلی روی علی ، برگرد که نیمه جونم


. زهرا بی تو علی غریب میشه ، زهرا بی تو علی غریب میشه .





 

 

حالا که میروی از پیش بچه ها

ویرانه میکنی کاشانه ی مرا

 

بی خاطرات تو ، بی آرزوی تو

درد دلامو من بی تو برم کجا

 

مرو زهرا از داغ تو خمیده قامت من

گریون و مضطره برا تو حسن

 

دلگیرم ، من بی تو میمیرم

 

مرو زهرا میشه سلام حیدرت بی جواب

بیچاره ام من از غم بی حساب

 

دلگیرم ، من بی تو میمیرم

 

. مرو زهرا ، مرو زهرا ، مرو زهرا .

 

با پیکر نحیف پیش علی بمان

ای آنکه از بلا قدت شده کمان

 

شرمندگی رو از چشمای من ببین

تو بین بستر و من هم که نیمه جان

 

پاشو زهرا شونه بزن موهای زینبو

پایین نیومده چرا تب تو

 

دلگیرم ، من بی تو میمیرم

 

پاشو زهرا سرفه نزن لبات میشه پره خون

این التماس حیدره که بمون

 

دلگیرم ، من بی تو میمیرم

 

. مرو زهرا ، مرو زهرا ، مرو زهرا .

 

این رنگ صورت و این درد بی حساب

این اشک چشم تو میده منو عذاب

 

انسیه ی علی آرامشم تویی

تو مثل لاله ای اما شدی گلاب

 

خودم دیدم داری قواره میکنی پیرُهن

دادی به جا کفن به زینب من

 

ای جانم ، از این غم ویرانم

 

خودم دیدم گریون شدی برا غمای حسین

داری میگیری تو عزای حسین

 

ای جانم ، از این غم ویرانم

 

. مرو زهرا ، مرو زهرا ، مرو زهرا .

 



واجبه که غسلت بدم تو حیاط خونه ولی

اونقده که بازوت کبود شده نمیتونه علی


اسماء بریز آب روان رو بدن زهرا ولی

ولی کمی آهسته تر که داره میمیره علی


علی رو تنها گذاشتی با روضه های مدینت

رسیده دستم به زخم عمیق بر روی سینت


حالا میفهمم که راز حسن تو کوچه چی بوده

رسیده دستم به جایی که از همین غم کبوده


. غم تو منو میکُشه زهرا ، مرو از خونه .


کجا داری میری گلم شبونه و بی سر صدا

با خودت علی رو ببَر بانوی من ای باوفا


چرا نفست قطع شده ، صدات دیگه درنمیاد

پاشو حسنت رو بغل کن که مادرش رو میخواد


راحت بخواب ای عزیزم دیگه نداری تو دردی

با رفتنت از تو خونه علی رو بیچاره کردی


چجوری آروم بگیرم بدونت آروم جونم

خدا نگهدار تو ای بانوی قامت کمونم


. غم تو منو میکُشه زهرا ، مرو از خونه .


میچکه خون تازه ای از زیر تابوتت ولی

داره میمیره دخترت بیا نرو جون علی


پشت سر تابوت تو با دیده ی تر زینبت

چادر خاکیته سرش ، میزنه به سر زینبت


به زیر لب میگه زینب خدایا مادر جوونه

داره میره از تو خونه شبونه و مخفیونه


بشکنه دست مغیره چه خاکی بر این سرم کرد

با حمله ای وحشیونه به خونه بی مادرم کرد


. غم تو منو میکُشه زهرا ، مرو از خونه .




من که سرگشته ی اسرار تواَم یا زهرا

نقطه ای در خط پرگار تواَم یا زهرا


من که از کودکی خویش همه میدانند

که گرفتار و بدهکار تواَم یا زهرا


مادرم وقف تو کرده است جوانی مرا

میکنم شکر که پاکار تواَم یا زهرا


بخری یا نخری بنده ی درگاه تواَم

تا ابد بر سر بازار تواَم یا زهرا


همه ی ایل و تبارم به شما مدیون است

کمترین نوکر دربار تواَم یا زهرا


برکت زندگیم از نمک روضه ی توست

تا رگ و ریشه بدهکار تواَم یا زهرا


أنا مجنون تو ای دوست شده هزیانم

من که میسوزم و تب دار تواَم یا زهرا


نسخه پیچیده که دیوانه شدم باز طبیب

او ندانسته که بیمار تواَم یا زهرا





فضه واست بمیره که پر خونه چادرت

توی کوچمون شکسته شد پرت


دردتو میخرم به جون ، تو فقط نفس بزن

کار خونه هر چی هم باشه با من


نَه رمق مونده برام نَه حالی داری

میری آخر همه رو تنها میذاری


تا سحر چشم ترم واست میاره

تو نباشی مدینه صفا نداره


. سلام الله علیها حضرت زهرا .

کاشکی حال تو خوب بشه ، کاشکی روبراه بشی

توی بستر افتادی چی میکِشی


کار خونه نکن بسه ، داری جون به لب میشی

الهی نبینمت که ناخوشی


پاشو باز قدم بزن جلو چشامون

به خدا تموم نمیشه گریه هامون


بمیره فضه برات که ناتوونی

نرو از کنارمون آخه جوونی


. سلام الله علیها حضرت زهرا .

روتو از بچه ها نگیر ، بذار تا ببیننت

واسه زینبِ تو خوبه موندنت


کاشکی خانم بمونی و زینبو عروس کنی

بی بی چهره ی غمو عبوس کنی


تو گوشم مونده هنوز صدای آهت

جای پا مونده رو چادر سیاهت


تا صدام زدی بیا فضه خُزینی

دیدمت غرقِ به خون روی زمینی


. سلام الله علیها حضرت زهرا .






پاشو خانوم خونم گرفته دلم

پاشو ای مهربونم گرفته دلم


پاشو بی تو میمیرم پاشو فاطمه

پاشو دردت به جونم گرفته دلم


ای قرار حیدر بمون پیشم

بی قرار حیدر بمون پیشم


تو بری زهرا جان سیاه میشه

روزگار حیدر بمون پیشم


نرو بمون تورو جون من

تورو به گریه های حسن


شبا تو خواب همش میگه

که نزن تو مادرم رو نزن


. مرو مرو مرو فاطمه ، مرو مرو مرو فاطمه .


پاشو ابر بهار چشای علی

میمونه خاطراتت برای علی


یادم میاد شبی که بابات گفت بهت

ان شاءالله که بشی پیر به پای علی


پیر شدی زود حالا پریشونی

معلومه از حالت نمیمونی


نا نمونده واست بخوای حتی

پاشی از جات اما نمیتونی


یادم میاد کخه رنگت پرید

همون دمی که قدت خمید


تو بودی و چهل مرد پَست

منم محاسنم شد سفید


. مرو مرو مرو فاطمه ، مرو مرو مرو فاطمه .


بیتاب و بیقرای بمیره علی

میبینم نا نداری بمیره علی


راه میرفتی و دیدم همش فاطمه

دست رو پهلوت میذاری بمیره علی


بشکنه دستی که شکسته پهلوت

با غلاف زد محکم روی بازوت


من زِ پا افتادم قدم تا شد

وقتی افتادی و در افتاد روت


تن تو مونده بود زیر در

همون دری که بود شعله ور


دیدم که از رو در رد شدن

یه عده از خدا بی خبر


. مرو مرو مرو فاطمه ، مرو مرو مرو فاطمه .





تا نهان زیر گِلت ای گُل رعنا کردم

نفسم حبس شد و مرگ تمنا کردم


اینکه در خاک نهادم تن پاک تو نبود

جان خود را دل شب دفن بصحرا کردم


تا ندانند که یار من مظلوم کجاست

دل شب رو بسوی قبر تو تنها کردم


تو شدی کشته من، من نشدم حامی تو

که کتک خوردی و در کوچه تماشا کردم


بس که تنها شده ام نیمه شب در دل چاه

سر فرو برده ام و عقده دل وا کردم


بجز از قاتل تو مردم این شهر همه

پشت کردند به من روی به هر جا کردم


زینبت جای تو میکرد ز رخ اشکم پاک

هر زمان گریه ز هجران تو زهرا کردم


مردم و زنده شدم لحظه به لحظه صد بار

تا وصایای تو را یکسره اجرا کردم


غم دل با که بگویم که بخندد به دلم

منکه زخم دل خود با تو مداوا کردم


بامیدی که اجل سوی تو اَم باز آرد

لاجرم صبر در این ماتم عظمی کردم


تا بسوزد به عزای تو دل عالم را

من به «میثم» جگر سوخته اعطا کردم




الا ای چاه، یارم را گرفتند

گلم، عشقم، بهارم را گرفتند


میان کوچه ها، با ضرب سبلی

همه دار و ندارم را گرفتند

**

الهی! کوثرم کو؟ دلبرم کو؟

گلم کو؟ هستی ام کو؟ گوهرم کو؟


علی تنها و دلخون مانده افسوس

یگانه مونس و تاج سرم کو؟

**

الهی! کلبه ام را غم گرفته

دل محزون من ماتم گرفته


شرار شعله های در ندیدم

گلم را خصم از دستم گرفته

**

الهی! سینه من کوی درد است

گلستان سرورم سرد سرد است


عزیزم فاطمه از رنج مسمار

رخ مهتابی اش غمگین و زرد است

**

الهی! دست من را بسته بودند

حریم خانه ام بشکسته بودند


به ضرب تازیانه آن جماعت

تن مرضیه را آزرده بودند

**

الهی! غمگسارم، سوگوارم

شبست و طاقت رفتن ندارم


فلک با من سرسازش ندارد

بدون فاطمه نالان و زارم




خداحافظ ای کوچه های مدینه

خداحافظ ای میخ پهلو و سینه


خداحافظ بستر من خسته

خداحافظ یار خانه نشسته


خداحافظ ای نمازنشسته

خداحافظ گوشواره شکسته


خداحافظ دردبازو و سینه

خداحافظ ای کوچه های مدینه


خداحافظ ای چادر خاکی

خداحافظ ای شهر اندوه و کینه


خداحافظ ای شهر پیغمبر

خداحافظ ای گریه های شبانه


خداحافظ ای خانه ی مهروصفا

خداحافظ ای نخل های مدینه




خداحافظ ای یاور نیمه جانم

خدا حافظ ای همسر قد کمانم


خدا حافظ ای قوت قلب خسته

خدا حافظ ای یار پهلو شکسته


خدا حافظ ای مادر خوب زینب

خدا حافظ ای مادر خوب زینب

---

خداحافظ ای زخم بر دل نشسته

خداحافظ ای یار پهلو شکسته


خداحافظ ای رونق آشیانم

خداحافظ ای قوت زانوانم


خداحافظ ای جسم بی جان زهرا

خداحافظ ای مانده در کوچه تنها


خداحافظ ای گریه های شبانه

خداحافظ ای بانوی بی نشانه


خداحافظ ای داغ در دل نهفته

خداحافظ ای موی آتش گرفته


خداحافظ ای خاطرات غم یار

خداحافظ ای خون مانده به دیوار


خداحافظ ای یار در خون تپیده

خداحافظ ای یاور قد خمیده


خداحافظ ای یاور مهربانم

خداحافظ ای مادر کودکانم



بی تو کبوتر دلم به سینه پر نمی زند

کسی به خانه ی علی حلقه به در نمی زند


فاطمه جان حسین تو بی تو غذا نمی خورد

حسن ز دوری رخت خنده دگر نمی زند


کلثوم از فراق تو آه ز سینه می کشد

حرف دگر به غیر تو پیش پدر نمی زند


ای گل نازنین من! همسر بی قرین من!

زینب تو بدون تو شانه به سر نمی زند


خیز ز جا و با علی روی به سوی خانه کن

که میخ در به سینه ات بوسه دگر نمی زند


آب بر آتش دلم خیز و به اشک خود بزن

که مرهمی به زخم دل سوز جگر نمی زند


کنار قبر مخفی ات ورد زبانم این بود

بی تو به بام خانه ام پرنده پر نمی زند




سلام ما سلام ما به رحمت و به جود تو

سلام ما سلام ما به چهره‏ ى کبود تو


سلام ما سلام ما به قلب داغدیده ‏ات

سلام ما سلام ما به قامت خمیده ات


سلام ما سلام ما به طفل نا امید تو

سلام ما سلام ما به محسن شهید تو


سلام ما سلام ما به چهره ى خجسته ات

سلام ما سلام ما به پهلوى شکسته ات


سلام سلام ما به گریه‏ هاى دخترت

سلام ما سلام ما به ناله ‏هاى شوهرت


سلام ما سلام ما به نغمه ى حجاز تو

سلام ما سلام ما به آخرین نماز تو


سلام ما سلام ما به صحنه ى مدینه ات

سلام سلام ما به خون زخم سینه ات


سلام ما سلام ما به قلب پر ز داغ تو

سلام ما سلام ما به قبر بى چراغ تو




ای خوش آن روزی که ما در خانه مادر داشتیم

دیده از دیدار رخسارش منور داشتیم


هر کسی جسم عزیزش روز بردارد ولی

ما که نعش مادر خود را به شب برداشتیم


کاش آن روزی که تنها مادر ما را زدند

ما یکی را در میان کوچه یاور داشتیم


کاش محسن را نمی کشتند اعدا تا ما غنچه ای

یادرگار از آن گل رعنای پرپر داشتیم


کاش آن ساعت که دانستیم بی مادر شدیم

جای آغوشش بخاک تیره بستر داشتیم


این در و دیوار می گرید بحال ما که ما

مادری بشکسته پهلو پشت این در داشتیم


مادر ما رفت از دنیا، در آن حالی که ما

گریه بر حالش سر قبر پیمبر داشتیم



بـــه هـجـده ساله بانوئی به ناله
 

 دعــا مــی کـرد طفلی چهار ســاله

 

الـهـی مادرم زهرا جوان است

چرا پس قامتش از غم کمان اســت

 

الــهـی ای امـیـد نـــــا امـیـدان

تـــرحــم کـن به ما از راه احــسان

 

چـــرا از زنــدگانی سیر گشته

چــــرا در نــوجـــوانی پیر گــشته

 

چـــرا آه و فـغـانش کــار باشد

چــــرا شـب تـــا سحر بیدار بــاشد

 

نمی دانم برای چــیست یا رب

کــه صورت می کند پنهان زیــنب

 

چرا یک دست بـر پهلو گرفته

چـــرا از کـــودکــانش رو گـــرفته

 

نـمـی دانـم چـه رخ داده خدایا

که می گیرد به پهلو دست خود را

 

اگـر ســر آمـده عـمرش خدایا

ز عـــمر مـــــا بــه عـمر او بیفزا




بریم مدینه خونه ی مولا

عیادت مادری خسته ، که این روزا دلش شکسته

جوونه اما گرد پیری رو سر و صورتش نشسته


خیال موندن نداره دیگه

خیری ندیده از مدینه ، یه دنیا غم داره تو سینه

میکِشه آه سردی تا که غربت حیدرو میبینه


بار سفر رو داره میبنده ، صدای آه علی بلنده

چند روز کارش فقط همینه ، تابوتو میبینه و میخنده

****

حسن یه گوشه خیره به مادر

زانوی غم بغل گرفته ، داره به دل حرف نگفته

خیلی صبوره اما بازم کوچه ها از یادش نرفته


روی کبود و چادر خاکی

لکه ی خون مونده روی در ، شده بلای جون حیدر

سه ماهه که خانم خونش بی رمق افتاده تو بستر


دلش گرفته از این زمونه ، بهار عمرش رو به خزونه

دست شکستش بالا نمیاد ، عجل وفاتی داره میخونه

****

تو این روزای آخر عمری

رسیده کار بچه هارو ، کرده همه سفارشارو

با بغضی که داره تو سینه روضه میخونه این شبارو


برا حسینش داره میدوزه

یه پیرهن با دست لرزون ، آروم آروم با چشم گریون

میگه به زینب عوض من تن حسینم تو بپوشون


میاد یه روزی که ته گودال ، داداش حسینت میفته بی حال

سر همین پیراهن کهنه میبینه میشه دورش چه جنجال

****




آسمون چشمام ابریه از غم

قلب بیقرارم دریای ماتم


شبا همش چشام میسوزه

تاول روی بازوهام میسوزه

ولی دلم برا آقام میسوزه خدا


همسایه ها زِ گریه هام بریدن

همه به آرزوهاشون رسیدن

که عاقبت غم علی رو دیدن خدا


وای ، دنیا دیگه از تو سیرم

وای ، همچون حیدر کردی پیرم

وای ، چونکه راحت شَم میمیرم

****

وقتی پای من از در بیرون میره

زود حسن میاد چادرم رو میگیره


حسن من میگه با بیقراری

تورو خدا تو کوچه پا نذاری

خاطره ی خوشی ازش نداری نرو


یادته دشمنی که سد راه شد

روزی که دیدی روز من سیاه شد

کوچه برا حسن چو قتلگاه شد نرو


وای ، وای از باد سرد کوچه

وای ، پیرم کرده درد کوچه

وای ، نیمه جونم کرده کوچه

****

شب که میشه میسوزه زخم سینم

مرگمو به پیش چشمام میبینم


زینب میدونه پام رمق نداره

وقتی که راه میرم هوامو داره

ولی به روی مادر نمیاره خدا


میدونه مادرش داره میمیره

فهمیده آخرش داره میمیره

سایه بالا سرش داره میمیره خدا


وای ، میرم اما دردم اینجاست

وای ، دردم اینه حیدر تنهاست

وای ، تنهاترین مرد دنیاست

****



 

 

ای مادر عاشورای عشق ، لیل و نهار زیبای عشق

پهلو شکسته ، در خون نشسته ، روح نیایش با فاطمه

از ضرب سیلی ، روی تو نیلی ، در آن کشاکش یا فاطمه

 

. اُم ابیها یا فاطمه ، اُم ابیها یا فاطمه .

 

اُم ابیها افتاده از پا ، در خاک و خون شد نقش زمین

یاس علی زیر دست و پا شد آه و واویلا سقط جنین

آتش به پا شد ، محسن فدا شد ، بین در و دیوار ای خدا

خسته تن و روح ، شد سینه مجروح ، از میخ و آن مسمار ای خدا

 

. اُم ابیها یا فاطمه ، اُم ابیها یا فاطمه .

 

ای بی حرم مادر حسین ، جان کرم مادر حسین

این حال و روزم ، تا کِی بسوزم ، در حسرت و داغ کربلا

بدون میمیرم ، حرم نبینم ، دل پر زده سوی نینوا

 

. اُم ابیها یا فاطمه ، اُم ابیها یا فاطمه .

 

بی بی به ما کربلا عطا کن تا پر کِشم من سوی حسین

یک آرزو دارم تا بمیرم کرب و بلا بین الحرمین

در شور و شِینم ، دست حسینم ، قسم به زهرا قسم به عشق

در تاب و در تب ، من عبد زینب ، فدایی بانوی دمشق

 

. اُم ابیها یا فاطمه ، اُم ابیها یا فاطمه .

 


 

 

 

دردت به جونم ، بگو بدونم

آخر کجا مادر زِ دختر رو میگیره

 

دیدم شبونه که مخفیونه

با اشک و ناله مادرم وضو میگیره

 

هی تیکه تیکه ، خون کرده چیکه

از زخم پهلویی که با لگد شکسته

 

خون شده ه ، خدایی سخته

میسوزه گوشِت دیگه پنهون کاری بسه

 

شونه بزن به موی من ، دست نوازشی بکش به موی من

تا میگیری دست به دیوار ، مادر میلرزه به خدا زانوی من

 

دق میکنه زینب نکش آه ، چرا خمیده میروی راه

سایَت روی سرم بمونه ، خدایا مادرم جوونه

 

. وای امان از این جدایی ، وای امان از این جدایی .

 

عمر دقایق ، یاس و شقایق

نشسته خون رو صورتت به جای شبنم

 

امید حیدر ، پیر شدی مادر

آب میشی هر روز پیش چشمام آخه نم نم

 

ای سینه مجروح ، خسته تن و روح

فضای خونه داره از تو بوی محسن

 

ای گل بی خار ، از میخ و مسمار

خون شونه زد ای مادرم به موی محسن

 

گفتم به هر شاپرکی ، به این زبون نمکیِ کودکی

طواف کنم وقت نماز ، بوسه بگیرن از چشات یواشکی

 

بیرون بیا از فکر رفتن ، اینجوری کوله بارو بستن

میدونم از زندگی سیری ، خدا کنه شفا بگیری

 

. وای امان از این جدایی ، وای امان از این جدایی .

 





به دلم افتاده مادر زخم تو شفا میگیره

خوب میشه مادر دوباره خونمون صفا میگیره


به دلم افتاده مادر دوری از اجل میگیری

زخم پهلوت میشه درمون تو منو بغل میگیری


به دلم افتاده مادر اِی که چشمات مهربونه

خوب میشه دست شکستت میزنی موهامو شونه


به دلم افتاده مادر بابای ما که امیره

از غریبی درمیاد و ذوالفقار به کف میگیره


به دلم افتاده مادر مثل دوره ی پیمبر

رو زبونا باز میفته نام باصفای حیدر


بعضی وقتا هم میترسم سراغ از اجل بگیری

پیش چشمای تر ما تو نفس نفس بمیری


یه نگاهی به حسن کن ، مهربون رحمی به من کن

لااقل برا حسینت بیا و فکر کفن کن


به دلم افتاده مادر میرسه جمعه ی موعود

پسرت مهدی میاد و راه دشمن میشه نابود



میرسد نان شب ما از نوای فاطمه

آمدیم اصلاً در این دنیا برای بچه های فاطمه


مدح او را باید از پیغمبر و حیدر شنید

ما کجا و گفتن از حال و هوای فاطمه


حک شده با خط حیدر روی درهای بهشت

اولویت هست اینجا با گدای فطمه


اَشهَدُ اَنّ علی را هر که گوید در اذان

میشود وارد به جمع بچه های فاطمه


هر چه نعمت میرسد بر ما یکی از این دوتاست

یا دعای فاطمه یا که وفای فاطمه


قبل ابراز نیازم حاجتم را میدهد

تا که میخوانم خدایم را خدای فاطمه


میزنم بوسه به دست انکه در روز الست

زلف من را زد گره با سر جدای فاطمه




سلام‌ ما سلام‌ ما،بر دل غم کشیده ات

سلام‌ ما سلام ما به قامت خمیده ات

سلام‌ ما سلام‌ ما،بر کرم و عطای ‌تو

سلام‌ ما سلام‌ ما،به گریه در عزای تو


ای گل پیغمبر،نور و قدر و کوثر

تا به آخر بودی،با امام و رهبر


دنیای ما تویی

عقبای ما تویی

مظلومه ی علی

خیرالنسا تویی

زهرا یا فاطمه.


سلام‌ ما سلام ما به قلب زار و خسته ات

سلام‌ ما سلام‌ ما به پهلوی شکسته ات

سلام ما سلام ما به نورِ منجلیِ تو

سلام‌ ما سلام ما به ذکرِ یا علیِ تو


یاسِ گشته پرپر،ذوالفقار حیدر

تا به آخر بودی،با امام و رهبر


جانم فدای تو

گِریَم برای تو

دل شد به سوز و آه

وقفِ عزای تو

زهرا یا فاطمه.


سلام‌ ما سلام ما به شور انقلاب تو

سلام ما سلام‌ ما به صبر و هم حجاب تو

سلام ما سلام ما به رنجِ بی پناهی ات

سلام‌ ما سلام ما خطبه ی الهی ات


در ظلمِ شعله ور،بین دیوار و در

تا به آخر بودی،با امام و رهبر


در عرصه ی جهاد

ای فانیِ علی

گردیده هستی ات

قربانی علی

زهرا یا فاطمه.




ببین زهرا که من دل بیقرارم 
کنار بسترت با حال زارم 
شدم مضطر کنار بستر تو 
دگر جز اشک غم چاره ندارم 

مرو ای یار خوب بی قرینم 
مشو راضی که هجرت را ببینم 
شوم بعد تو من تنهای تنها 
کشم از سینه آه آتشینم 

نگاهی  کن دم آخر بسویم 
بزن جانا دمی خنده برویم 
مرو ای جان حیدر گر روی تو 
جواب کودکانت را چه گویم 





مرو مادر دل بی قراره

ببین اشک چشمام می باره

دیگه زینب طاقت نداره، واویلا


پریشون و زار و غریبم

بدون تو من بی شکیبم

غم و غصه میشه نصیبم، واویلا


نمی تونم ببینم که

مهیایِ سفر میشی

تو هیجده سالگیت مادر

شکسته بال و پر میشی


*(مرو مادر) ۴


امون از درد و ظلم و کینه

در و دیوار و زخم سینه

دیگه سیرم از این مدینه، واویلا


به پایِ حرفاشون نموندن

دلم رو بدجوری سوزوندن

بابامو تو کوچه کشوندن، واویلا


گل حیدر نمی دونم

چرا اینقد تو پژمُردی

حسن با گریه هاش میگه

تو با صورت زمین خوردی


*(مرو مادر) ۴


همش دست به دیوار می گیری

به درد و غم خیلی اسیــری

دعات اینه که زود بمیری، واویلا


دلم رو خون کرد این زمونه

چی بگم از غسل شبونــه

نشونِ ضرب تازیونه، واویلا


"بنال ای دل بسوز ای دل"

که قلب شیعه گریان شد

همه عالم سیه پوش و

مدینه بیت الاحزان شد


*(مرو مادر) ۴




ای خدا ۲

 چه خبری شده در خونه مولا

آتیش گرفته چادر حضرت زهرا


ای خدا ۲

به جای عرض تسلیت هیزم آوردن

با دست بسته حیدر و از خونه بردن


آه  خونه ای که درش بسمت آسمونه

آه  محل افتتاح شیشماهه کشونه

آه مادری که به پشت در افتاده بیهوش

آه چهل تا چکمه پوش با پا رد شدن از روش


قیامتی بپا شده وای

باغ گلی فنا شده وای

با یه لگد یه غنچه خدا

از شاخه گل جدا شده وای

وای مادرم



ای خدا ۲ 

مادر لطمه خورده بین گرد و خاکا

چادرش و بست به کمر بلند شد از جا


ای خدا ۲

زد به کنار تو همهمه گرد و غبار و

گرفت تو دستاش گوشه دستار یارو


آه چهل نفر یک طرف و حوریه تنها

آه یک تنه شد تو کوچه ها حامی مولا


آه جدا نشد فاطمه دشمن شد کلافه

آه  دیدن گره گشا فقط ضرب غلافه


ضرب غلاف اومد با شتاب

کینه ها شد با زهرا حساب

ردّ سیاه رو شاخه یاس

موند تا همیشه مثل رکاب




پیش چشم تو علی بال و پرم می سوزد

بخدا ؛ از کف پا ؛ تا  به  سرم  می سوزد


من اگر درد و غم خویش زخاطر  ببرم

از  غریبیّ ِ تو   اما   جگرم  می سوزد


آنقَدَر  بهر  غریبی ِ تو  من  گریه  کنم

یا علی دُورِ دو چشمان ترم  می سوزد


من نگفتم به تو در کوچه چه آمد به سرم

فقط این جمله بگویم  کمرم می سوزد


نیمی از درد و غمم را حَسنم می داند

وای ِ بر دل که ز آه ِ  پسرم  می سوزد


چه کنم با دل خود این دم آخر تو بگو

تا که روی حسنم می نگرم  می سوزد




اگر بال و پرم بخشند بی زهرا (س) نمیخواهم

و گر جان و سرم بخشند بی زهرا (س)نمیخواهم


اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید

شراب کوثرم بخشند بی زهرا (س) نمیخواهم


اگر آب بقا ریزند بی حیدر (ع) نمی نوشم

و گر چشم ترم بخشند بی زهرا (س) نمیخواهم


اگر سلمان شوم بی مهر زهرا (س) نا مسلمانم

خلوص بوذرم بخشند بی زهرا (س) نمیخواهم


گر در روضه رضوان هزاران حوری و غلمان

دمادم ساغرم بخشند بی زهرا (س) نمیخواهم


اگر از کثرت اشک سحر در خلوت شبها

دو دریا گوهرم بخشند بی زهرا (س) نمیخواهم


اگر دائم بمیرم وز نفسهای مسیحائی

روان بر پیکرم بخشند بی زهرا (س) نمیخواهم




من نهال علیم بار و برم میسوزد

ریشه‌وشاخه و اصل‌ثمرم میسوزد


خانه‌ی من همه امید دل حیدر بود

خانه‌ شد پر شرر و دور و برم میسوزد


چندروزیست پس از واقعه‌ی کوچه هنوز

سر بشکسته و چشمان ترم میسوزد


در حمایت ز علی تا که ز پا افتادم

پشت در ز آتش کین بال و پرم میسوزد


قصد کردم که طواف حرم یار کنم

به هواخواهی حیدر پسرم میسوزد


سنگ‌برشیشه‌زدند و ثمرم‌رفت‌ز دست

ریشه و ساقه و برگ و شجرم میسوزد


چادر احرام حرم خانه مولا شده بود

دور از چشم علی موی سرم میسوزد


بسکه من ناله زدم بهر غریبی علی

زان همه آه غریبی جگرم میسوزد




باز از راه رسیده است شب و گریانم

باز دلتنگم و بی تابم و سرگردانم

باز هم بغض گلوگیر شده در جانم

کاش آبی رسد از دست تو بر دستانم

آب نه؛ مهر تو میخواهم اگر عطشانم


**

روضه سخت است اگر داغ کبوتر باشد

یا اگر قصه ی آتش زدن در باشد

می شود روضه از این نیز فراتر باشد

داغ اگر داغ زمین خوردن مادر باشد

داغ تو می کُشد آخر همه را میدانم


**

از همان ضربه که بر سینه ی تو خورد از در

از همان لحظه که در کوچه نشستی مادر

از همان روز؛ همان واقعه، از آن م

که زدی پرپر و پر بسته شدی در بستر

شدم آیینه تو؛ پر ترک و حیرانم


**

من حسین تو ام ای آینه ی خسته ی من

باز دلتنگ صدایت شده ام حرف بزن

با همان دست ورم کرده به جبران کفن

کاش میشد که بدوزی دو سه تا پیراهن

که روی خاک نماند بدن عریانم


**

نیزه بر من بخورد در عوض پهلویت‌

دست من قطع شود در عوض بازویت

من شوم بی سر و تو زخم نگردد رویت

جای زخمی شدن چشم و لب و ابرویت

خیزران کاش شود سهم لب و دندانم




(زبان حال حضرت زینب س)


چشم گریون داره بی امون میباره

غرق در خون گوش و گوشواره ی پاره

خونِ ه ، خیلی سخته ، این چه اقبال و چه بخته

پریده رنگ و روت چرا ، دستات میلرزه مادرم

حسرت شده برای من دست بکشی روی سرم


. مادر مرو ، مادر مرو ، مادر مرو ، مادر مرو .


بیا بشکن سکوت سردتو مادر

بگو با من لااقل دردتو مادر

مهربونی ، خوب میدونی ، که دلم رو میسوزونی

الهی از روی سرم سایه ی مادر کم نشه

مادر نذار که خونمون غمکده ی ماتم بشه


. مادر مرو ، مادر مرو ، مادر مرو ، مادر مرو .

توی آتیش من میدیدم چادرت سوخت

روی آتیش همه ی بال و پرت سوخت

روی آتیش یکی گفت که مادرت سوخت


کی میتونه ، بی بهونه ، گل یاسو بسوزونه

اون دست و سیلی مادرم صورتتو کرده کبود

هی دارم افسوس میخورم بابام علی پیشت نبود


. مادر مرو ، مادر مرو ، مادر مرو ، مادر مرو .





(زبان حال حضرت زینب س)

شبای فاطمیه بازم بارون میگیره

با ناله های زهرا زینب زبون میگیره

الهی براش بمیرم مادرم خیلی جوونه

به خدا سنی نداره ولی قامتش کبوده

 

دلم پُر از بهانه های مادره ، به کی بگم توی دلم چی میگذره

. ای وای از این غم ، فریاد از این غم .

 

آروم نداره مادر چند روزه توی خونه

تابوت براش آوردن ای وای از این زمونه

الهی براش بمیرم درد داره اما میخنده

میشینه یه گوشه خسته چشاشو آروم میبنده

 

درد دلش این روزا ناگفتنیه ، به کی بگم که مادرم رفتنیه

. ای وای از این غم ، فریاد از این غم .

 

ای خدا جون کمک کن که مادرم نمیره

راه که میره میبینم دست به دیوار میگیره

الهی براش بمیرم موهامو که شونه میکرد

زیر لب با ناله میگفت کجایی جوونی برگرد

 

دلم میخواد بغل کنم مادرمو ، به روی شونه هاش بذارم سرمو

. ای وای از این غم ، فریاد از این غم .




 

(سبک میگذرد کاروان)


کوثر قرآن منم همسر شیرخدا
ام حسین و حسن مادر کرببلا
فاطمه‌ام فاطمه‌دختر پیغمبرم
میان‌کوچه‌شدم‌زضرب‌سیلی‌فدا


محسنم در کوچه شد فدا
فدای خط سرخ ولا
واویلا. واویلا.ای خدا

*****
سینه و پهلوی من ز ضرب در تا شکست
میخ در خانه‌ام بر روی سینه نشست
ناله‌ی من فضةُ خُدینی از خانه شد
رشته‌ی امید من خصم در آنجا گسست


بسته شد دستان مرتضی
محسنم در کوچه شد فدا
واویلا واویلا. ای خدا

*****
مدینه در آتش است تیره شده آسمان
فاطمه شد از ستم بانوی قامت کمان
یا ابتا ناله‌اش از پس در بود و گفت
یاس کبودت شده میان آتش خزان


بابا جان حالم را کن نظر
زهرا را همراه خود ببر
واویلا. واویلا.ای خدا




(سبک مدینه شهر پیغمبر)

مدینه شد عزا برپا
علی دیگر شده تنها
شبانه همره اسما
بشوید پیکر زهرا


بریزد اشک پیوسته
ولی آهسته آهسته

*****
حسن چون شمع سوزان است
حسین از دیده‌ گریان است
ببین زینب پریشان است
ز داغ مادرش زهرا


بریزد اشک پیوسته
ولی آهسته‌ آهسته
*****
مدینه سرد و خاموش است
ز غم امشب سیه پوش است
علی چون خانه بردوش است
صدای گریه برگوش است
ز داغ حضرت زهرا


بریزد اشک پیوسته
ولی آهسته آهسته




 

یاسِ کبودم حاجت روا شد
آن زخمِ پهلو دیگر دوا شد
در نوجوانی گشتی تو پرپر
مظلومه مادر، مظلومه مادر

ماندی بنالی از دردِ سینه
یا از نِ شهرِ مدینه
هر آن نگاهِ لبریزِ کینه
چون میخِ سوزان بر جان نشینه

رنجور و خسته از دردِ بستر
مظلومه مادر، مظلومه مادر


بر تو رسانند اینگونه پیغام
بر ماجرای تلخیِ ایام
یا شب بگرید از رنج و آلام
یا روز بگرید شب گیرد آرام

ای در مدینه بی یار و یاور
مظلومه مادر، مظلومه مادر


اندوه و رنجِ دیرینه داری
زخمی به روی آیینه داری
چون میخِ سوزان در سینه داری
در بیتُ الاحزان کاشانه داری

گشتی تو محزون بعد از پیمبر
مظلومه مادر مظلومه مادر


از آن کبودی بر روی صورت
از روی بابا داری خجالت
هی رو بگیری از زخمِ جَرحَت
تا او نبیند آن جای ضربت

جسمِ تو مجروح از تیغِ خنجر
مظلومه مادر مظلومه مادر

داد از مصیبت، از دردِ هجران
ماوی گرفتی در بیت الاحزان
داری به لبها آوای قرآن
بر تو چه سنگین این رنجِ دوران



درمان ندارد این زخم پیکر
مظلومه مادر، مظلومه مادر

یاس و شقایق در باغِ زهرا
پژمرده گشتند از داغِ زهرا
کو باغبانِ عشٌاقِ زهرا
بود آن نگاهش مشتاقِ زهرا

مثلِ خزان شد بستانِ کوثر
مظلومه مادر مظلومه مادر

آندم تو گشتی در خون شناور
در پیشِ چشمِ آن دو برادر
یکدم گشایید دستانِ حیدر
بیرون کشاند تا میخِ این در

با تو چه کرده دستانِ کافر
مظلومه مادر مظلومه مادر

مادر دعا کن زینب بمیرد
جای تو را در بستر نبیند
کی گفته او در ماتم نشیند
شامِ عزای مادر بگیرد؟

بر من نباشد مرگِ تو باور
مظلومه مادر مظلومه مادر

بعد از پیمبر فصلِ خزان است
ما را زمانه نامهربان است
بین چشم زینب چه خون فشان است
این سیلِ غمها بر من گران است

گو چی کشیدی در پشتِ آن در
مظلومه مادر مظلومه مادر

در بینِ خانه چون مرغِ بی پر
تو لانه کردی در خونِ بستر
دارم وداعت در وقتِ آخر
زینب نبیند روی تو دیگر

دیدارِ ما شد در روزِ م
مظلوم مادر، مظلوم مادر





قرار سینه ی زهرا بیا قرار علی

ببین خزان شده از کینه ها بهار علی


تویی که منتقم یاس پرپری آقا

هنوز مانده به راهت نگاه تار علی


به ناله های دل فاطمه بیا مولا

که گیرد از تو تسلی غم تبار علی


به جان مادر پهلو شکسته ات برگرد

که سخت می گذر بی تو انتظار علی


میان آتش خانه تو را صدا می زد

غریب و خسته و چشم انتظار، یار علی


چه وحشیانه به خانه هجوم آوردند

میان کوچه شکستند ذوالفقار علی


فدای شال سیاهت چقدر غم داری

برای محسن شش ماهه یادگار علی




سلام ای نازنین مادر
سلام ای سوره‌ی کوثر
سلام ای دخت پیغمبر
سلام ای یاور حیدر
----
مادر خوب و مهربونم
ستاره‌ی هفت آسمونم
برخیز و حال من نظر کن
تا صبح کنار تو میمونم
----
میخوام برات روضه بخونم
روضه‌ی کربلا و مقتل
روضه‌ی رفتن به روی تل
روضه‌ی رگهای بریده
روضه‌ی قامت خمیده
-----

میخوام برات روضه بخوانم
روضه‌ی اشک و خون دیده
روضه‌ی انگشت بریده
روضه‌ی سینه‌ی شکسته
روضه‌ی حنجره بریده
-----

میخوام برات روضه بخونم
روضه‌ی ماه و ماهپاره
روضه‌ی طفل شیرخواره
روضه‌ی کودک سه ساله
روضه‌ی گوش و گوشواره


----



تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

SubtitlePRO شومینه و انواع شومینه الکلی، برقی و گازی نوشته های یک عاشقِ مغرور Lawrence 流光飛逝 نور ماه گروه مهندسی پلیمر واحد علوم و تحقیقات Anime